«تهمورس پورناظری» اول و دوم شهریورماه، پروژه «تهمورس و ما» را در تالار وحدت روی صحنه میبرد؛ با رویکردی متفاوت از آنچه در کنسرتهای معمول دیده میشود.
او را در این برنامه تینا جامهگرمی (ویلن و پیانو)، نگار نوراد (ویلنسل)، آتنا اشتیاقی (ویلنسل و کنترباس)، حسین رضایینیا (سازهای کوبهای) و آرین کشیشی (کنترباس و گیتار باس) همراهی خواهند کرد و او خود در این کنسرت تار، سهتار، تنبور و برای نخستین بار دوتار مینوازد.
پورناظری موسیقی این برنامه را با نگاهی آزاد از ترکیب آهنگسازی و بداههنوازی تدوین کرده است. این در حالی است که همچنان آخرین اثر این هنرمند «نه فرشتهام، نه شیطان» به عنوان یکی از پُرمخاطبترین آثار منتشر شده در این سالها، دو سال بعد از انتشار همچنان در فضای موسیقی ایران جریان دارد. این اثر همچنین در دومین جشن سالانه موسیقی ما توانست تندیس مردمی بهترین آلبوم موسیقی سنتی (برای آلبوم «نه فرشتهام نه شیطان») و تندیس مردمی بهترین قطعه موسیقی سنتی (برای تصنیف «چرا رفتی») را از آن خود کند.
از آخرین آثار منتشر شدهی «تهمورس پورناظری» نیز «قطرههای باران» با صدای «علیرضا قربانی» است که دربرگیرندهی قطعاتی از ساختههای او، سهراب و کیخسرو پورناظری است. «تهمورس و ما» اجرایی است که «رضا موسوی» طرحهایی از تهمورس پورناظری را کارگردانی هنری خواهد کرد. این برنامه قرار است علاوه بر تهران در شهرهایی چون رشت، گنبد، گرگان، کرمانشاه، شیراز و تبریز به صورت کنسرت روی صحنه برود. بلیتهای «تهمورس و ما» در سایت tik8.com به فروش میرسد.
* از عنوان کنسرت شروع کنیم، چرا «تهمورس و ما»؟
تا جایی که من آگاهی دارم، اولین کنسرتی که در موسيقي ايرانی اسم داشت، کنسرت «کوچ ماه» بود. تا پيش از آن، معمولاً کنسرتها به اسم گروه و خواننده معرفي ميشد؛ اما ما در آن کنسرت از تعدادي از نوازندگان گروه شمس بهره برده بوديم و به همين خاطر برنامه نميتوانست به اسم گروه شمس اجرا شود. من در آن زمان با تشکیل گروه برای یک برنامه مخالف بودم و همچنان هم هستم. به همين خاطر تصميم گرفتيم به جای اینکه برای گروه اسم بگذارم، براي برنامه نامي انتخاب كنم و به «كوچ ماه» رسيدم. این برنامه هم در واقع نوعي ترکیب و همنوازی بین نوازندگاني است كه در برنامه حضور دارند و من براي هر كدام از آنها موسيقي نوشتهام. يعني حضوري فراتر از برنامههاي معمول در موسيقي دارند. اسم برنامه هم از این آمد که زمان تمرين، نوازندگان پای تلفن و... مدام ميگفتند: «ما با تهمورس تمرین يا کنسرت داریم.» این «ما» از آنجا آمد و «تهمورس و ما» شكل گرفت. به همين سادگي.
* ظاهراً ابتدا قرار بود نامش «آن سوی ما» باشد. درست است؟
نه، بخش اول برنامهمان «آن سوي ما» نام دارد.
* حالا «تهمورس و ما» كجاي جهان موسيقايي شما قرار ميگيرد؟
ببينيد «تهمورس و ما» از نظر تعداد مخاطب، كنسرت كوچكي است و همين مسأله، اين امكان را به من ميدهد تا هر كاري كه دوست دارم -فارغ از هرگونه نقدي كه قرار است صورت بگيرد- در آن انجام دهم. در واقع اين پروژه، خيلي تصادفي شكل گرفت؛ ما با بعضی نوازندگان بدون هيچ برنامهریزی برای کنسرت تمرين ميكرديم. يك روز سر تمرین «پوپيتر» نداشتيم و بچهها، نتهاي خودشان را روي ميز و تُنگ و اينها گذاشتند. به نظرم تصوير قشنگي آمد و ايدهي اين كار از همينجا شكل گرفت. فكر كردم يكبار هم ميشود كنسرتي رسمي را به شکل یک تمرین صمیمی اجرا كرد. اگرچه موسيقياش فكر شده است و براي خودم تجربهاي متفاوت در آهنگسازي به حساب میآید كه دوستش دارم.
* تمرينات به شكل بداهه بود؟ اصلاً چطور به اين فرم موسيقي رسيديد، به اين ساز بندي؟
نه . هر جلسه يك قطعهاي مينوشتيم كه يا اتود بود يا قطعهاي كامل كه اتفاقاً در اين كنسرت از هيچ كدامشان استفاده نشد و قطعات ديگري را آماده كرديم. علاوه بر آن، اين تركيبِ سازبندي صدادهي متفاوتي دارد كه من دوست دارم؛ اما دليل مهمترِ شكلگيري اين سازبندي، خود نوازندهها بودند؛ در واقع من براي اين نوازندهها قطعه نوشتم، نه اينكه کاری نوشته شده باشد وبرای آن دنبال نوازنده بگردم.
* روح موسيقي ايراني است؟
هم ايراني هست و هم نيست. من اعتقادي به اينكه خودم را ملزم به اجرا در سبكِ خاصي كنم، ندارم. در اين كنسرت هم مخاطب تعدادي هنرمند را ميبيند و يك موسيقي خاص ميشنود. چيزي كه در اين كنسرت برايم اهميت دارد، اين است كه برخلاف قطعاتِ گذشتهام كه معمولاً كارهايي پرشور هستند، از تِمهای تصويري و خيالانگيزي که فرم رنگآمیزی دارند هم استفاده کردهام؛ انگار شنونده ميتواند چشمهايش را ببندند و در رويا فرو برود. فكر ميكنم شنیدن اين موسيقي ميتواند براي شنوندهاي كه علاقهمند به هر نوع موسيقي است، لذتبخش باشد.
* مسألهاي كه در اثر قبليتان مورد بحث بود، اين بود كه سبك مشخصي براي آن وجود نداشت و خودتان هم ميگفتيد كه موسيقي امروز ايران، مناسبتترين واژه براي تعريف آن موسيقي است. اين اثر هم گويا سبك مشخصي ندارد.
موسيقي اين كنسرت هم تركيبي است. يك جاهايي خيلي ايراني است، مثلاً سولوهايي كه ميزنم؛ اما تنظيمها به دليل حضور سازهاي غربي الهام گرفته از موسيقي غرب است. ببينيد اصلاً در اين كنسرت قرار نيست اتفاقي بيفتد. من آدم «بيقراري» هستم، الان دلم خواسته كه اين كار را انجام دهم. بعد هم در اعلان برنامه خواستيم بنويسيم كنسرت، فكر كرديم كه اين كنسرت محض نيست، پرفورمنس هم نيست، در نهايت به اين عنوان رسيديم. ميخواهيم تجربه كنيم و در اين راه خودمان را به چالش انداختيم. جالب است به شما بگویم که ما برای این اجرا، هفتهاي دو روز كلاس بازيگري داريم! بهترين اتفاق همينهاست؛ چون براي خودمان جذابيت دارد و اميدوارم كه براي ديگران هم همينطور باشد.
«آن سوي ما» برشي است از موزيسينهايي كه خيلي جدي روي صحنه ميروند؛ يعني يك ورق قبل از آن را به نمایش میگذارد، با صحنهاي که فضايی ساده و صميمي دارد. انگار تماشاگري نداريم، ميخواهيم خودمان باشيم. تمام عمر ياد گرفتهايم كه در صحنه خودمان نباشيم و حالا تمرين «بازگشت به خود» داريم. بخش دوم، سه قطعه است با سه كارگرداني مستقل. يك بخش آن بر اساس موسيقي تنبور است و من تنبور ميزنم. در اين قطعه، صحنه احوال معنوي دارد و سماع دارد. يك بخش كار، بر اساس شعري است از سياوش كسرايي كه من چند سال قبل آن را ساخته بودم. آهنگ آخر هم قطعهاي پرشور و با بازيگوشي محض من است كه هر كاري كه خواستم در آن انجام دادهام.
* دربارهي پرفورمنسي هم كه قرار است در اين اجرا وجود داشته باشد، توضيح ميدهيد. به نظر ميرسد كه اين روزها، اهالي موسيقي به اجراي كنسرتهايشان همراه با پرفورمنس تمايل پيدا كردهاند.
همزماني اين اجرا با ديگر كنسرتهايي كه در آن از پرفورمنس استفاده شده است، کاملاً تصادفي است. ما براي اولين بار در سال 87 در كنسرت «بر آفتاب خليج پارس» همراه با گروه «شمس» در يكي از قطعات پرفورمنس داشتيم كه البته خوب اجرا نشد. اجرايي فراتر از اجراي صِرف موسيقي را دوست دارم و حالا هم خوشحالم كه اين اتفاق در فضاي موسيقي ما در حال انجام است. اميدوارم آنقدر اتفاق بيفتد كه در آن به يك پختگي برسيم.
* كنسرت قبلي شما -چرا رفتي- حدود 110 هزار نفر مخاطب داشت. چطور حالا به اين خلوتی رسيديد كه در اين كنسرت ديده ميشود.
طبيعي است كه من حالا، هر كاري انجام بدهم با آن مقايسه ميشود و من نميخواستم در اين بازي قرار بگيرم. «تهمورس و ما» در اين ميان يك شكست ايجاد ميكند. در واقع اين كنسرت، فرصتي است كه من ميتوانم هر كاري را که دلم ميخواهد انجام دهم و در عين حال فضايي ايجاد ميكند تا كار بعديام را انجام دهم. دو سال است كه فكر ميكنم بايد چه كاري انجام دهم و با وجود دهها پيشنهاد وسوسهانگيز -لااقل از لحاظ مالي- هماكنون ترجيحام سكوت است. نميخواهم به قول شما يك فيل ديگر هوا كنم. الان ميخواهم كار سادهاي انجام دهم تا كار بعدي.
* كار بعديتان چطور است؟
هنوز هيچچيز نميدانم. يعني فكرهايي كردهام؛ اما به نتيجه نهایی نرسيدهام.
* قطعه نوشتهايد؟
زياد.
* چقدر در حال و هواي «نه فرشتهام، نه شيطان» است؟
نميدانم، بايد ضبط و شنيده شود. به هر حال فرمهايي كه من كار ميكنم، معمولاً شبيه به هم نيست. حتي خود آلبوم «نه فرشتهام، نه شيطان» هفت هشت ترك دارد با 6 فرم موسيقايي متفاوت كه بعضيهايشان جديد است و برخيهايش ادامهي راه ديگران. جالب است كه در تمام نقدهايي كه روي آن اثر نوشته شد، هيچكس به اين مسأله اشاره نكرد؛ با همهي اينها طبيعي است كه هر قطعهاي از من كه نوشته میشود، از لحاظ عاطفي با هم پيوند دارند، چون از يك حس خلق ميشوند.
* خب يك مقدار از فضاي اين كنسرت فاصله بگيريم. شما تأثير خواننده در موسيقي ايران را چطور ميبينيد؟ به هر حال بسياري از آهنگسازان فكر ميكنند كه خوانندگان نقشي مهمتر از آنچه بايد در موسيقي ايران پيدا كردهاند.
این یک اتفاق طبیعی است که خواننده بيشتر دیده شود. خواننده مثل هنرپیشه است. هنرپيشههاي كمتري مؤلف هستند؛ اما تقريباً همهشان حتي از کارگردانان مؤلف، مشهورتر هستند. در اين ميان البته کارگردانانی هستند كه سبقهای دارند و به نوعی کار میکنند که اعتبارِ کار، نام خودشان میشود؛ فارغ از اینکه چه كسي در آن بازی کند. در موسیقی ایرانی نيز تعدادی از آهنگسازان به عنوان مؤلف حضور پررنگتری از خوانندگان دارند. برخی آهنگسازان هم هستند که اصلاً نمیخواهند حضورشان دیده شود و خودشان را از اثرشان كنار ميكشند.
* البته اين مسأله بعد از انقلاب بيشتر ديده ميشود.
قبل از انقلاب هم تا حدودي همين بوده است؛ اما به هر حال ما در آن زمان براي موسيقي «رسانه» داشتيم، مثلاً همه میدانستهاند که ساعت 2 بعدازظهر جمعهها، برنامهی «تکنوازان» پخش ميشده است. ما بعد از انقلاب فقط با كنسرت و اثر ضبطشده روبهرو بوديم و نه رسانهي فراگيري چون راديو و تلويزيون. البته هماكنون همهچيز در حال تغيير است.
* نگاه شما به خواننده و تأثير آن چيست؟
من هر چهار يا پنج سال يك بار، يك اثر منتشر ميكنم و ميتوانم بگويم كمكارترين آهنگساز ايران هستم. چون به هر اثر به عنوان تأليف نگاه ميكنم. من معمولاً دو مدل كار ميكنم. در واقع 80 درصد كارهايم را براي «هيچكس» ميسازم؛ يك قطعه را مينويسم و بعد فكر ميكنم كه تركيبِ آن با چه صدایي خوب ميشود. يك موقع هم مجموعهاي را براي صداي يك خواننده كار ميكنم. حالا ممكن است ده آهنگ بسازم و هيچكدامشان هم به صداي او نخورد و آنقدر ادامه میدهم و كار را چنان بالا و پايين ميكنم تا با صداي او جفت شود.
* يعني «قطرههاي باران» و «نه فرشتهام...» براي صداي علیرضا قرباني و همايون شجريان نوشته شده بود؟
«قطرههاي باران» براي 8-7 سال پيش و يك كار تركيبي است. اين اثر اصلاً قرار نبود منتشر شود. بعضی آهنگهای آن را 12 سال پيش با همخواني ضبط كرده بودم؛ اما به آن مجوز ندادند. زماني كه قرار شد با آقاي قرباني كار كنيم، ديدم تركيب آن ميتواند برای این همکاری خوب باشد. «نه فرشتهام، نه شیطان» هم تركيبي از كارهاي قدیمی و كارهايي بود كه براي صداي «همايون» عزیز نوشته بودم. مثلاً قطعهي «چرا رفتي» براي صداي همايون نوشته شده بود؛ اما «كولي» را ساخته بودم و بعد قرار شد كه در اين مجموعه با صداي همايون بيايد.
* در تمام آوازهاي اين اثر همنوازي با سهتار انجام شده. اين دليل خاصي داشت؟
«همايون» در تمام سالهاي فعالیت مستقلاش هرگز با سهتار نخوانده بود؛ يعني ما با اغلب سازها (كمانچه، سنتور، تارو...) آواز او را شنيده بوديم جز با سهتار. حتي من «كولي» را هم با سهتار زدم تا تصنيفگونهاي هم با صداي سهتار وجود داشته باشد. اما حال و هوای کار تعیینکننده بود؛ مثلاً «همايون» زماني كه آواز «شَتَك» را خواند، من يك سهتار الگو زدم تا زماني كه مراحل مجوز طول ميكشد ما بتوانيم روي آن كار كنيم. بعد او آواز اصلي را خواند و من در استودیو دوباره سهتار ميزدم كه اواسط كار، آن را نگه متوقف کردم؛ چون ديدم آن حس اولیه در نیامد و همان الگو خوب است؛ يعني با اينكه ممكن است ايرادات تكنيكي كوچكي هم داشته باشد؛ اما «حال» خوبي در آن هست.
* خاطرم هست قبل از انتشار آلبوم «نه فرشتهام، نه شيطان» اصرار داشتيد که قطعهي «چوني بيمن» با وجود آنكه دو نوازندهي بينالمللي (مثل شجاعت حسینخان و پدرو ائوستاچه) در آن حضور داشتند در آلبوم نباشد؛ چون سطح کیفی آن در اندازه بقیه نیست. چه اتفاقي افتاد كه آن تصنیف هم در آلبوم قرار گرفت؟ ضمن اينكه اين قطعه اتفاقاً طرفداران زیادی هم پیدا کرد.
«چوني بيمن» جزو كارهاي قديم من بود كه سالها قبل با همخواني ضبط كرده بودم و البته هيچ وقت پخش نشد. وقتي قرار شد در اين اثر بيايد، تنظيم آن را عوض كردم؛ اما در نهايت به نظر من و سهراب از بقيهي قطعات ضعيفتر بود؛ چون ما كارهايمان را مدام الك ميكنيم. نه «فرشتهام نه شيطان» سه سيدي است كه دو تاي آنها دور ريخته شده. فكر ميكردم بايد با اين قطعه هم همين كار را بكنم؛ اما در كنسرتها «چوني بيمن» جزو موفقترين كارها بود. از آن طرف مطمئن بودم «در حصار شب» دومين كار موفق اينسيدي است كه اين اتفاق نيفتاد. اما در کنسرتها یکی از پرطرفدارترین قطعات بود.
* چرا؟
جامعه معادلات خاص خودش را دارد. من فكر ميكنم نبض جامعه را به خوبي ميشناسم، اما معمولاً 30 تا 40 درصد در محاسباتم اشتباه ميكنم. خيلي فكر ميكنم «چرا رفتي» چطور به اين موفقيت رسيد؟ البته يقين داشتم كه اين آلبوم موفق خواهد شد و تصنیف «چرا رفتي» هم؛ اما راستش استقبال تا این ميزان را نميتوانم بفهمم از کجا آب میخورد.
* آن كليپ چقدر موثر بود؟
كليپ يقيناً موثر بود؛ اما آيا اين قطعه، تنها كاري بود كه كليپ شد؟
* نه، اما بسيار مورد توجه قرار گرفت.
ما در رونمايي سه كليپ پخش كرديم، شب در يوتيوب فيلمها را ديديم؛ مثلاً كليپ آواز «شَتَك» را 200 نفر ديده بودند يا «در حصار شب» و آن سايهبازي را 300 نفر؛ اما يكدفعه «چرا رفتي» را پنجهزار نفر ديده بودند. به همين خاطر ما تصميم گرفتيم اثر را با كيفيت خوب منتشر كنيم. به نظرم آن كليپ بسيار موفق بود و براي همين هم با اين هجمهها روبهرو شد.
* حضور ستارهها و بازیگران شناخته شده هم در اين ميان موثر بود.
كليپهاي بسياري ستاره دارند؛ اما به موفقيت «چرا رفتی» دست پيدا نكردهاند. اتفاقاً پيش از ساختِ اين اثر، من با «باران کوثری» عزیز صحبت كردم و گفتم ميخواهم خنثیترین كار ممكن را انجام دهيم و اين بياثرترين ناگهان مؤثرترين شد.
* نظرتان دربارهي اين نسبت هجمه و موفقيت چیست؟
من و سهراب همواره ديوارمان براي هر نوع هجمهاي از همه كوتاهتر است؛ اما من معتقدم هر زمان كه در هر اثري واكنشها زياد باشد، يعني كار اثرگذاري بوده است. مثل همين «چرا رفتي» يا «آرايش غليظ». البته من خيلي خوشحال ميشوم كه به آثارمان پرداخته ميشود. فقط متأسفم از اينكه چرا اين همه خشم؟ اين افسوس جامعهشناختي من است. چرا به جاي نقد، گاهي عدهاي ناسزا ميگویند؟ چرا اين همه خشونت؟ حتی ايكاش كسي ميآمد و اين مقالهها را برای من به فارسی روان ترجمه ميكرد که چه میخواهند بگویند! من اصلاً هيچكدامشان را نفهميدم. آخر نفهميدم «نه فرشتهام، نه شیطان» خوب است يا بد؟
* پدر شما «كيخسرو پورناظری» يكي از خوشنامترين و بيحاشيهترين هنرمندان موسيقي ايران است و کسی در این هیچ شکی ندارد؛ اما از سوی دیگر به گفتهی خودتان شما و سهراب مدام مورد این هجمهها هستید. چرا؟
دلیل این ماجرا را از من نپرسيد. از آنها که این هجمهها را وارد میکنند، بپرسید چرا.
* خودتان دلیلش را چه میدانید؟
به نظرم دلايل روانشناختي دارد. ضمن اینکه این هجمهها به «ما» نميشود، به «كارهايمان» است. نه كسي با ما مشکل دارد و نه ما با کسی مشکل داریم. همهی ما هم حرمت همديگر را حفظ ميكنيم. در این میان، آثارمان عكسالعملهای عجیب و غریب ايجاد ميكند که من کاری نمیتوانم در این خصوص انجام دهم، جز اینکه معذرتخواهی کنم؛ همانطور که در «جشن موسیقی ما» به طور رسمي از همه عذرخواهی کردم! اگر توقع اين است كه كار موسيقي نكنيم، ميتوانند اعلام كنند؛ اما مطمئنام که هر کار دیگری هم که انجام دهیم، همین اتفاق رخ میدهد.
* اما پدر شما هم کارهای بسیار بزرگی انجام دادهاند و اینطور در مورد آثارشان قضاوت نمیشود.
ایشان وقتي در عرصهي اجراي موسيقي فعالیتشان را شروع کردند، 38-37 ساله بودند. گذشتگانشان ديگر كار نميكردند و بقيه هم با ایشان همنسلبودند؛ ضمن اینکه موسيقيِ تنبور كار ميكردند و اساتید موسيقي سنتي، اصلاً این ساز را قبول نداشتند و به نظرشان یک ساز محلی میآمد و نسبت به آن احساس نگرانی نمیکردند. من 20 ساله بودم که وارد عرصهی موسیقی شدم. ضمن اینکه همين الان هم اگر ما فقط موسيقي تنبور كار كنيم، هيچكس ايرادي نميگيرد؛ همانطور كه تا به حال از آن دست آثارمان ایرادی نگرفتهاند. كارهاي اركسترال با سازهای ايراني كه فصلهاي مشترك دارد، اين عكسالعملها را به وجود ميآورد. اين هجمه تا حدودی دربارهي «همايون شجریان» هم هست. آیا در تمام اين سالها کسی را ديدهايد كه بيسياست به این نکته اشاره کند که همايون حقيقتاً خوانندهی خوب و توانمندی است؟
* اين روحيه كه اهالی موسيقي تحمل همديگر را ندارد، خیلی بد است.
اما طبيعي است، چون ما تازه داريم وارد عرصهي حرفهاي موسیقی ميشويم. قديمترها تعداد کم و ظرف موسیقی هم كوچك بوده و هر كسي كار خودش را ميكرده است؛ الان تعداد زياد است و ظرف همان ظرف مانده و در نتيجه دعوا میشود!
* چهار دهه فشار روي موزيسينها را هم نمیتوان نادیده گرفت.
بله؛ اما مهمترين دليلش اين است كه این روزها رد پاي عاطفه را در رفتارها، گفتگوها و مناسبات اهالی موسیقی به ندرت حس ميکنيد. وقتي عاطفه نيست، خيلی چيزها نيست. هنر يك اتفاق عاطفي است، نه فقط تكنيکال. فقط هم موضوع پول نيست. موضوع اين است كه شرايط اجتماعي، همهي ما -تمام مردم- را خشن كرده و در این میان، فشار به موزيسينها از همه بيشتر است و اين خشونت شدت یافته. همه اعتراض دارند. رقابت و حسادت همهجا هست؛ اما چاشني عاطفه هم هست. در غرب رقابتها بسيار بيشتر است. ما حتي تيراژ سيديهايمان هم سرّی و مخفی است که رقابت علنیتر نشود. کسی با اثرِ هنرمندِ کمعاطفه نه عاشق میشود و نه عاشقی میکند.
* ضمن اینکه موزیسینهای ایرانی از اتفاقات روز دنیا هم بیخبرند.
مگر آغاسي در جریان موسيقي روز دنيا بود؟ اما كارش را درجهي يك انجام ميداد. همانطور كه واروژان كه با موسيقي روز دنيا در ارتباط بوده، كارش را به خوبي انجام داده يا استاد احمد عبادي. موضوع فقط موسيقي نيست، تربيت اجتماعي است.
* چقدر با آگاهي از اين ماجرا، آثارتان را ميسازيد؟
هجمهها اصلاً برايم مهم نيست. من براي خودم كار ميكنم. میتوانم ادعا کنم که از معدود موزيسينهايي هستم كه براي خودم كار ميكنم؛ يعني تأييد يا رد جامعهي موسيقي مسیر اثر من را تعيين نميكند. البته مخاطب موسيقي اهميت بسياري برايم دارد؛ چون طبيعي است كاري كه منتشر ميكنم براي مخاطب موسيقي است؛ وگرنه جامعهي موسيقي تا به حال نه سيدي خريده و نه بليت كنسرتي. جامعهي موسيقي حتي از دوستانِ خودش هم حمايت نميكند.
* شما اين كار را ميكنيد؟
پشت پرده بله. بعضيها از همان اول محكوم هستند و هر كاري كنند، تعبير ديگری از آن ميشود. به همين خاطر من آنچه را كه فكر ميكنم به صلاح جامعهي موسيقي است، در پشت پرده انجام ميدهم و با تمام شرافت این کار را میکنم.
* شايد بخشي از اين ماجرا به اين خاطر است كه شما برادران هميشه دنبال فيل هوا كردن هستيد و اصلاً کار کوچک و بی سر و صدا دوست ندارید!
بله، هميشه!
* گاهي هم حتي اين ماجرا برايتان از كيفيت مهمتر ميشود. مثلاً اجراي گروه شمس با اركستر اوكراين در اواسط دهه 80.
درست است، آن كنسرت ناموفق بود. اتفاقاً به نظر من اين بالاترين دستاورد است كه شما يك كاري را انجام دهيد و ببينيد كه موفق نبودهايد. چه اشكالي دارد؟ آن كنسرت به خاطر دو مورد ناموفق شد و ايمان دارم اگر امروز با همان تركيب اجرا شود، موفق خواهد شد. ما ۸ ماه بعد از آن، كنسرت بزرگداشت مولانا را برگزار كرديم كه 14 هزار نفر آن را ديدند و آن برنامه يادگاري ماند و شايد خودمان هم دیگر نتوانيم آن را تكرار كنيم. چه كسي گفته که هر كاري بايد بهترين نتيجه را داشته باشد؟ بايد بهترين تلاشت را انجام دهي، اگر نتيجه بهترين باشد چه بهتر؛ اما اگر نه، باعث موفقيت كار بعدي ميشود.
* پيشبينيتان براي كنسرت پیشِ رو چيست؟
ما قرار است با نوازندهها يك حال خوب را تجربه كنيم. همين. روز اول تمرين به بچهها گفتم ميخواهم مثل يك تور به اين برنامه نگاه كنيم و از آن لذت ببريم. اين تصور كه كار ميكنيم تا يك كنسرت روي صحنه ببريم و دو شهريور تمام شود، اصلاً نيست. همهي نوازندهها در اين برنامه سوليست هستند و نه همراهيكننده. براي هر كس بنا بر توانايياش موسيقي نوشته شده. تجربهاي است كه شايد هم ناموفق باشد. نميدانم اما پايهي يك تجربهي موفق خواهد شد. در هر حال ما از ديد اصحاب رسانه «بدترين» هستيم. در يك نقد درباره کنسرت «چرا رفتی» نوشته بودند بدترين كنسرت. اصلا یکی به من بگوید بدترین یعنی چه؟ نسبت به چه؟ چطور براي اين بدترين 110 هزار نفر بليت خريدند؟ مگر ممكن است يك آلبوم كه به قول تهيهكنندهها بازار موسيقي را از ورشكستگي نجات ميدهد، حتي يك نكتهي مثبت هم نداشته باشد.
* دربارهی تجربهی تور «چرا رفتی» هم بگویید.
تجربهی جالب و سختی بود. آن زمان من امريكا بودم و اصلاً قرار نبود برای این آلبوم كنسرت بدهيم. همايون هم میگفت زیاد روی صحنه بوده و تصمیم گرفته لااقل برای یک سال سکوت کند؛ اما به خاطر فضایی که بعد از انتشار آلبوم پیش آمد، تصمیم گرفتیم که کنسرت بدهیم و من پيشنهاد دادم هر كجا امكان و مجوز حضور 1500 نفر را دارد، اجرای زنده برگزار کنیم. فکر میکردم پتانسيل و امكاني كه شهرستانها دارند، هنوز فعال نيست و اين میتواند بذري باشد كه نتيجه بدهد.
علاوه بر این، از آنجا که ما رسانه نداریم، حضور فیزیکیمان میتواند در نقش رسانه عمل کند. همين الان هم به نظرم كنسرت شهرستانها بیشتر شده است. از سوی دیگر تهران از نظر تعداد كنسرت در حال اشباع است. در تور «چرا رفتی» شادي و غم عجيب و غريبي را تجربه کردیم. ضمن اینکه ما حتی در این تور یک تنش درونگروهی هم نداشتیم و این خیلی خوب بود و معتقدم اگر بهتر مديريت ميشد، حجم مخاطبان آن حداقل دو برابر بیشتر بود. به هر حال آن زمان مديريت دفتر موسيقي تمام توانش را به كار بست تا اين كنسرتها انجام نشود؛ اما پرش ما بلندتر از ديوار آنها بود و کار را انجام داديم.