متن ترانه کاشکی محمد معتمدی (متن آهنگ) : کاشکی
کاشکی من خسرو ات بودم نه فرهادت کاشکی از عشق می مردم نه در یادت نامه ات را تا سحر با عشق بوییدم بوی گل های جنون می داد فریادت بوی گل های جنون می داد فریادت
زندگی پیچیده شد چون کاغذی در مشت دست تو سهراب تقدیر مرا می کشت
اشک های آسمان بر صورتم می خورد نقش تو روح مرا تا آسمان می برد حال من از روز اول هم همین بودست هیچکس جز من مرا این سان نمی آزرد هیچکس جز من مرا این سان نمی آزرد
رنج یعنی دوری از آن کس که می خواهی خاطرات خانه و یک حوض بی ماهی حال آشوب مرا دریا نمی فهمد آتشت افتاده در این کاغذ کاهی آتشت افتاده در این کاغذ کاهی کاشکی من خسرو ات بودم کاشکی من خسرو ات بودم کاشکی من خسرو ات بودم کاشکی من خسرو ات بودم
| | |