حتما ویدئو کلیپهای انیمیشنیاش را دیدهاید ودر اينترنت متوجه مجبوبیتش شدهاید. «سعید مدرس» خواننده خلاق و خوش فکری است که بیش از یازده سال سابقه کار دارد اما نخستین آلبومش سال قبل به بازار آمد که واکنشهای متفاوتی در برداشت. او امسال هم تک آهنگهای زیادی منتشر و چند کنسرت هم برگزار کرد.
* اواخر سال گذشته بود که تو با آلبوم «ساحل چمخاله» توانستی به صورت رسمی وارد بازار موسیقی کشور شوی. علیرغم حضور و فعالیت چند ساله ات در حوزه موسیقی کشور، بالاخره سال 93 فعالیتهای رسمیات جدی تر شد و آرام آرام توانستی ورود به بازار رسمی کشور را تجربه کنی. درباره این یک سال صحبت کن.
من حدود نه سال بود که به طور رسمی فعالیتهای اولیهام را در بازار موسیقی کشور، آغاز کرده بودم و خوشبختانه از همان سال نخست، با ویدئو کلیپهایی که برای آثارم میساختم، توانسته بودم نظر برخی مخاطبان موسیقی آن دوره را به آثارم جلب کنم. بعد زمانی که تصمیم گرفتم در بازار مجاز فعالیت کنم، دیگر مجبور بودم که چند سال سکوت کنم و پخش آثارم را از ماهواره هم قطع کردم و سه چهار سالی در فعالیتهایم وقفه ایجاد شد. سعی کردم در این چند سال برای انتشار آلبوم رسمیام بیشتر و بیشتر وقت و انرژی صرف کنم.
*آن زمان به یک باره قطعه «دنیای وارونه» شنیده شد و تو خیلی زود نام ات سر زبانها افتاد.
بعد از اینکه «دنیای وارونه» هیت شد، یک سال بعدش به ایران آمدم. البته قطعه دیگری هم در همان سالها داشتم به نام «چیزی بلد نیستم بگم» (گریه نکن) که این اثر هم شنیده شد و همین باعث شد خودم خیلی دلگرم شوم. اما این دلگرمی مصادف شد با دوران سکوتی که باید میگذراندم تا بتوانم آثار رسمیام را در بازار موسیقی کشور به صورت رسمی منتشر کنم.
* تا به حال درباره نوع ورودت به بازار موسیقی کشور حرف نزده ای.
من در دانشگاه دوستی داشتم که گیتاریست بود و علاقه زیادی به خواندن داشت. ایشان همسایه خانم «مونا برزویی» بود که البته آن موقع ایشان اسم شناخته شدهای در حوزه ترانه سرایی نبود. این دوست من به من گفت که یک سری ترانه از طریق خواهر خانم برزویی که شاگرد گیتار این دوستم بود به دستش رسیده و این دوست از من خواست که روی آنها ملودی بسازی و کار کنیم. آرام آرام به صورت دلی آن کار را علیرغم نداشتن تجربه قبلی انجام دادم. آن زمان آلبومها و آثاری که به صورت بندری یا «شش و هشت» تولید میشد خیلی مورد توجه قرار میگرفت ولی فضایی که من در آن البوم سراغش رفته بودم در آن دوره چندان نمیتوانست باب میل باشد. اینترنت هم به معنی امروز وجود نداشت چون ماجرا به ده، یازده سال پیش بر میگردد. تنها راه شنیدهشدن اثر شرکت پخشهای آلبومها و کاستها بود که میتوانستند اثری را منتشر کنند. اما با توجه به اینکه فضای آلبوم کمی نسبت به آن سالها فرق داشت، هیچ شرکتی حاضر نشد روی این آلبوم سرمایه گذاری کند و آن را وارد بازار نماید. همین موضوع باعث شد که آن اثر روی دست این دوست من بماند و بعد از مدتی من تصمیم گرفتم که خودم این آثار را که ساخته بودم، بخوانم و منتشر کنم.
* چه سالی؟
فکر میکنم سال 84 بود.
* «دنیای وارونه» چه سالی منتشر شد؟
آن قطعه سال 87 منتشر شد.
* پس به هر حال همین ورود اتفاقی باعث شد تجربههای خوبی را پیدا کنی و بتوانی آثارت را در سالهای بعدی بهتر و ریزبینانهتر منتشر کنی.
بله به هر حال تاثیر داشت. ولی نکته اصلی این بود که آن کار فقط به صورت دست به دست تبلیغ شد و توانست سر و صدا کند و هیچ تبلیغ خاصی نداشت.
* شاید ویدئودار بودن آثار تو باعث شده بود که نوعی «کاراکتر تصویری» در جامعه آن زمان تولید شود و همین کاراکتر به نوعی به مهر و امضای تو بدل شود و بتوانی بر اساس این موضوع کمی نسبت به بقیه فرقهایی را در ذهن مخاطبان ات داشته باشی.
اتفاقا ادامه داستان من به همین جا میرسد. در آن سالها موضوع ویدئو کلیپ در ایران آرام آرام داشت جدی میشد و حتی چند شبکه هم مثل شبکه «مهاجر» توانسته بودند مجوز یکسالهای را از وزارت ارشاد اخذ کنند و آرام آرام تب ویدئو کلیپ بالا گرفته بود. خوانندههای آن دوره هم دیگر رو آورده بودند به ویدئو کلیپ ساختن برای آثارشان. من هم به واسطه همان موج سراغ چند شرکت و کارگردان مهم آن زمان که در بحث ویدئو کلیپ فعالیت داشتند رفتم و متاسفانه و شاید هم خوشبختانه، نتوانستم کارشان را بپسندم. بعد چون از سالها قبل من تجربه طراحی و نقاشی داشتم و بر اساس علائق خودم کلاسهای نقاشی را دنبال میکردم، به خودم گفتم که چقدر خوب میشد که میتوانستم با نرم افزارهای تدوین آشنا شوم و بتوانم امتحانی بکنم دراین حوزه. آن موقع دسترسی به دوربینهای دیجیتال مثل الان نبود و هنوز دوربینهای معمولی روی بورس بودند. ما شروع کردیم به نوشتن سناریو برای کار «زندگی ادامه داره» و این کار را ساختم. خودم هم با دانش کمی که داشتم، آنرا تدوین کردم و به صورت امتحانی آن رادادم بیرون. ولی به یک باره متوجه شدم که استقبال جالبی از آن به عمل آمده و شبکهها هم به خوبی آنرا ساپورت کردند و کار دیده شد. بعد از این حجم استقبال رفتم سمت ساختن اثر بعدی و این تصمیم که المانهای نقاشی و انیمیشن و طراحی را در آثارم گسترش بدهم، هدف اصلی من در کار شد.
* و این اتفاق باعث بوجود آمدن نوعی مهر و امضا برای آثار تو شد.
چون ماجرا مورد استقبال قرار گرفته بود، به هر حال من هم سعی کردم قویترش کنم. همین خط را رفتم جلو و سعی کردم در آثار بعدی این موضوع را بیشترو بیشتر پرورش دهم و خدا را شکر توانست برای من موفقیت های خوبی را در پی داشته باشد.
* اواخر سال قبل نخستین آلبوم رسمیات را به بازار موسیقی فرستادی و آلبوم «ساحل چمخاله» علیرغم اینکه آلبوم خوبی بود، به دلیل مشكل توزيع، آسیب خورد و نتوانست آن طوری که باید و شاید خودش را نشان دهد. چرا آن اتفاق برای این آلبوم رخ داد؟ تو به هر حال آدم با تجربهای در موسیقی بودی و کمی دور از انتظار بود که آلبومت تا این حد مورد کم لطفی قرار بگیرد.
این برمی گردد به اعتماد تهیه کننده من به شرکت «سیما شهر». این شرکت به نظر من و نظر خیلیها حتی شرایط اولیه پخش آثار فرهنگی را هم ندارد و خیلی خنده دار بود که خیلی از طرفداران من در آن زمان دنبال خریدن آلبومم بودند ولی نمیتوانستد آنرا پیدا کنند! این دیگر خیلی عجیب و خنده دار بود و متاسفانه اتفاقی بود که رخ داده بود.
* اما من هنوز هم اعتقاد دارم که آن اتفاق برای تو کمی دور از ذهن بود با توجه به تجربه و رزومهای که داشتی و از آنجایی که آلبوم هم کار قوی و قابل توجهی از آب در آمده بود، خیلی بیشتر از این ها باید درمورداش اتفاق میافتاد و حتی میتوانست شخصیت کاری و هنری تو را از این رو به آن رو کند.
بله این حرف خیلیهاست ولی به هر حال آن اتفاق افتاد. به قول معروف آن آلبوم «مایه»اش را داشت که اتفاقات بهتری برایش بیفتد و ریتمهایی داشت که همبن الان هم نو است با اینکه یک سال از آن میگذرد. البته من این تجربه را روی آثارم داشتهام که اگر کارهایم در زمان انتشار چندان مورد توجه قرار بگیرد و شنیده نشود، چند سال بعد این شانس را دارند که دوباره آن اتفاق های خوب برایشان بیفتد. چون یک ویژگی های موسیقیای در آنها است که محدودش نمیکند به زمان. ولی اگر دقت بیشتری در آلبوم و انتشارش میشد، قطعا اتفاقهای بهتری هم میافتاد.
*برویم سراغ کنسرت های تو در سال 93.
من با یک استراتژی وارد بحثهای کنسرتم شدم. در ابتدا با یک سانس در تهران داستانهای کنسرتم را آغاز کردم و برای من هم تجربه جالبی بود. منتها کمکم استقبال باعث شد که دیگر برنامهها را دو سانس کنیم و خوشبختانه میزان همخوانی مردم با آثارم جوری بود که مشخص بود من توانستهام کاری که باید را درست انجام بدهم. در این کنسرت آخرم این حس را داشتم که «ساحل چمخاله» توانسته در بین مردم جا باز کند و با پرفورمنسهایی هم که روی سن داشتیم توانستیم نظرات مثبت حاضران را جلب کنیم و خدا را شکر انرژی ها در اجرای آخرم خیلی بالا بود و این موضوع برای خودم هم جالب بود. تصمیم دارم که چند کار تصویری هم داشته باشم و این ویدئوی «ساحل چمخاله» هم در فضای مجازی خوب دیده شد و به مرور اتفاقات خوب بهتری را هم تصمیم دارم داشته باشم.
* سعید آینده چه خبر؟ آیا فکرهای بزرگتری داری؟
یک سری قطعات و تکآهنگ هایی دارم که با ادغام آثار تصویری جدید میخواهم در سال آینده به عنوان آلبوم بعدیام وارد بازار کنم. قطعاتی جدید و آثار قویتر که فکر میکنم مورد استقبال هم قرار خواهد گرفت.
* میخواهم درباره مخاطبشناسی «سعید مدرس» حرف بزنی. خودت قشر اعظم مخاطبانات را چه کسانی میدانی؟
در دو حوزه باید دراین باره نظر داد. من برای دیگران هم ویدیو ساختهام و ویدئوهای «هیت»ای را هم ساختهام. مثل کار «یالا» با صدای «مهدی اسدی» و کاری که برای «زانیار» ساختم. بخاطر همین و به واسطه این تجربهها متوجه شدهام که مردم ما بخاطر اینکه به موسیقی کمتر به صورت سیستماتیک بها داده میشود، چشمشان قویتر و حرفهای از گوششان میتواند اتفاقات موسیقی خوب را کشف کند. مثلا فهمیدهام که وقتی ویدئویی خوب و قوی را میسازی و بواسطه آن ویدئو، موزیکی را هم ارائه میکنی، مردم خیلی بهتر تشخیص میدهند و این خیلی مهم شده در این سالها. ولی در رابطه با موسیقی این تشخیص در عموم مردم کمتر است. من فکر میکنم که زمان میبرد که مردم ما آشنا بشوند با مقوله زیباشناسی در خود موسیقی.
* درباره فضای جامعه موسیقی در سال 93 هم حرف بزن. آیا آلبومی در سال 93 بود که مد نظرت باشد و نظرت را به خودش جلب کند؟
من جسته و گریخته شنیدم. البته من بیشتر از خود آلبومها، بازتابهای انتشار هر اثر را رصد میکنم. اما اعتقاد دارم فضای شنیداری و سیستمی که مردم انتخاب میکنند برای ذائقه این روزهایش در حوزه موزیک، خیلی با سالهای قبل فرق کرده است. بیشتر موسیقی دراینترنت جاری است و همه دنبال دانلود و شنیدن آثار در این فضا هستند. آلبوم کارکرد کلکسیونی پیدا کرده است و درتیراژهای پائین فقط برای کسانی منتشر میشود که علاقه به جمعکردن و نگه داشتن آلبومها در اتاقشان را دارند. این است که زیاد امسال اتفاق عجیب و غریبی را ندیدم.
* چون این گفتوگو برای روزهای عید «موسیقی ما» است. میخواهم کمی هم درباره نوستالژی های نوروزی و عید ات حرف بزنی.
همه ما ایرانیها از عید خاطرات زیادی داریم و ماهی و سبزه و سیزده به در و این داستانها خود به خود به نوعی در ما نوستالژی شدهاند. یادم نمیآید اولین عیدی که تجربه کردم ولی اشتیاق این سفرههای هفت سین همیشه بوده و هست.
* برای سال بعد و سال جدید بزرگ ترین ایدهآلی که در ذهن ات هست را به من بگو.
همیشه رسیدن به آرزوها یک غم عجیب و غریبی را هم با خودش دارد. یک جور دلتنگی برای سالهایی که برای رسیدن به این موفقیتها صرف شدهاند. هدف من هرگز به دست آوردن موقعیتهای مالی بهتر از طریق هنر نبوده. من رشته تحصیلیام چیز دیگری بود و اگر یک دهم تلاشی که برای موسیقی داشتم را صرف رشته تحصیلیام میکردم، موفقیتهای اقتصادی و مادی زیادی را به دست میآوردم. قصد انتقاد از بحثهای کلان فرهنگی در کشور را ندارم ولی اعتقاد دارم در برههای سرکوب استعدادهای نو و خلاق حوزه هنر باعث شد برخی از این چهرهها مثل خودم، سالهای غمانگیزی را سپری کنند. آرزوی من این است که فضا جوری باشدکه آدمهایی که حرف نو و تازهای دارند، بتوانند حرفشان را بزنند و موسیقی هم در سالهای آینده بتواند به حقاش در جامعه برسد.