آلبوم موسیقی «مجنون آن لیلی كجاست؟» اثر فردین خلعتبری با صدای فرشاد جمالی چندی پیش در بازار موسیقی منتشر شد. در این آلبوم قطعاتی چون «میزنم حلقه در هر خانهای»، «ای در دلم نشسته از تو كجا گریزم»، «برگذری درنگری جز دل خوبان نبری»، «گر در آب و گر در آتش میروی»، «از قصه حال ما نپرسی»، «بیا بیا كه شدم در غم تو سودایی»، «در شرابم چیز دیگری ریختی در ریختی»، «به جان جمله مستان كه مستم» بر اساس اشعاری از مولانا شنیده میشود.
فردین خلعتبری قطعات این اثر را برای كوارتت زهی، سازهای كوبهای و ایرانی و ساز هارپ تنظیم کرده است. همچنین در سازبندی موسیقی ایرانی این اثر از سازهایی چون رباب و دوتار قدیمی نیز استفاده شده. در آلبوم «مجنون آن لیلی كجاست؟» آهنگساز و خواننده سفری موسیقایی از بلخ تا قونیه داشتهاند و مخاطب را با حضور هنرمندانی چون میثم مروستی (ویلن و ویولا)، علی جعفریپویان و تینا جامهگرمی (ویلن)، آتنا اشتیاقی (ویلنسل)، پویا سرایی (سنتور)، همایون نصیری (بندیر، دهل، دایره و كوزه)، حسین رضایینیا (دف و دایره)، نازیلا بخشایش (هارپ)، شاهین شهبازی (تار)، مجتبی میرزازاده (دوتار)، كسری سپندار (دیوان)، ابراهیم علوی (عود)، بهرخ شورورزی (همخوان) در این سفر همراه كردهاند. فرشاد جمالی خواننده موسیقی ایرانی است كه تاكنون آلبومهای «دیار مهر» و «سرزمین خورشید» را به آهنگسازی تهمورس پورناظری منتشر كرده است.
«موسیقی ما» به همین بهانه گفتگویی با فردین خلعتبری داشته که در ادامه میخوانید:
***
* «مجنون آن لیلی کجاست» آخرین اثری است که از شما در بازار موسیقی منتشر شده. از این سوال شروع کنیم که صدای «فرشاد جمالی» چه خصوصیتی داشت که اجرای این اثر را به او سپردید؟
من این اثر را به «فرشاد جمالی» نسپردم؛ یعنی «مجنون آن لیلی کجاست؟» مجموعهای از ملودیهای آماده نبود که من دنبال خواننده برایشان بگردم و او را انتخاب کنم. ایشان برای انجام یک همکاری مشترک اظهار تمایل کرد و من به خاطر دوستی نزدیکی که با او دارم، تواناییهایش و همچنین نگاه خوب او به مقولهی موسیقی، این آلبوم را آماده کردم. البته در این میان تلاش کردم تا اثر، در امتداد موسیقاییهایم باشد. به همین خاطر است که از همان جنس ارکستراسیونی که معمولاً در کارهای من شنیده میشود، بهره بردم و جنس موسیقی نیز همچنان ایرانی و چندصدایی است. حالا هم از مجموعهی آن چیزی که اتفاق افتاده، راضیام.
* آیا قطعات این اثر را میتوان در امتداد یكدیگر بررسی كرد؟
به هر ترتیب اشعار تمامی قطعات از «مولانا» است، ضمن آنكه نقطهی اشتراک دیگر قطعات، گروه اجراکننده شامل یک كوارتت زهی، هارپ، سازهای کوبهای و با همراهی یک ساز ایرانی است.
* و البته دیوان.
«دیوان» ساز مشترک میان ایران و تركیه است؛ کشوری که مقصد مولانا است. مولانا، در طول زندگی خود سفرهای متعددی داشته و به همین خاطر شما تصویری از موسیقی را میبینید که از خراسان به قونیه حركت میکند. در واقع دلم میخواست اشاراتی به گستردگی حضور مولانا از بلخ تا قونیه داشته باشم. علاوه بر آن از «تار» بهره گرفتهام که به نسبت آنها، ساز جدید و شهری ایرانی است.
* «دیوان» ساز غیرمتعارفی در ارکستراسیون موسیقی ایرانی است؛ مثل هارپ که اتفاقاً شما از آن هم بهره بردهاید.
«دیوان» یک ساز ایرانی و مربوط به منطقهی کردستان است؛ اما حالا در موسیقی ایرانی از دیوان استفاده نمیشود، همانطور که از دیگر سازهای مقامی چون کمانچه لری، دوتار، سُرنا و غیره استفاده نمیشود. در واقع ما تنها از سازهایی بهره میگیریم که در 200 سال اخیر شهری شدهاند؛ مثل تار، کمانچه، سنتور و غیره. هارپی هم كه در این اثر نواخته شده، هارپی است كه در منطقهی مدیترانه استفاده میشده، نه آن هارپی كه در اركسترهای سمفونیك از آن بهره گرفته میشود.
* به همین دو ساز اشاره کردید: دیوان و هارپ. استفاده از این سازها در سازبندی کار را سخت نمیکرد؟ بههرحال هم نوازنده و هم گوش مخاطب چندان با اینها آشنا نیست.
نوشتن موسیقی برای من کار سختی نیست. اینکه از چه سازهایی استفاده کنم هم فرقی در ماجرا ندارد. آن چیزی که کار را دشوار میکند، اجرایش است. نوازنده باید حال و هوای موسیقی من را پیدا کند. در واقع تأکید دارم هم روح موسیقی من و هم شخصیت نوازنده باید حفظ شود تا از تجمیع این دو، موسیقی خوبی متولد شود. اگر نوازنده بیان شخصی نداشته باشد، نتیجه، یک موسیقی بیروح است. تکنوازی در موسیقی ما بسیار متفاوت از موسیقی غرب است؛ در موسیقی ما همهچیز به شکل تمام و کمال به آهنگساز مربوط نیست و به همین خاطر ممکن است یک «سولیست» اجرای تکنیکی و بیعیب و نقصی از یک اثر داشته باشد؛ اما روح موسیقی را منتقل نکند.
* دربارهی استفاده از كوارتت زهی هم توضیح میدهید؟
من سالها برای ارکسترهای بزرگ موسیقی نوشتم که اتفاقاً تجربههای ناموفقی هم نبودند؛ اما بههرحال برای ارکسترهای بزرگ نوشتن کار سادهتری است تا تعداد محدودی ساز. اینکه بتوانی برای یک کوارتت زهی، موسیقیای بنویسی که صدای خوبی بدهد، قطعاً کار دشواری است. چون مهم است که شناخت کافی و صحیح از آن وجود داشته باشد. اما دلیل دیگر نوشتن برای آنسامبل زهی این بود که اجرای همراه با ارکسترهای بزرگ در خارج از ایران کار دشواری است و من همیشه آرزو داشتهام تا موسیقی ما به جایی برسد که بدون حضور نوازندگان، آهنگساز یا رهبر ایرانی یا سازهای ایرانی، موسیقی ایرانی اجرا شود. متأسفانه ما در این زمینه چندان موفق نبودهایم. سالهاست در مواجهه با فرهنگهای غیرایرانی هستیم؛ اما تأثیری را که لازم است بر آنها نگذاشتهایم. موسیقی تمام دنیا -مثلاً موسیقی یونانی، اسپانیایی یا ایرلندی یا هر کجای دیگر- با اركستر سمفونیک اجرا میشوند. ما هم باید این راه را برویم. به خصوص اینکه ارکسترهای بزرگ دنیا دنبال صداهای نو میگردند. به همین خاطر فکر میکنم باید تلاش کنیم تا موسیقیای بسازیم که بدون حضور ما هم اجرایش امکانپذیر باشد؛ در این صورت یک گفتوگوی درست فرهنگی میان موسیقی ما و موسیقی جهان شکل میگیرد.
* اصلاً در موسیقی ایران، چنین تجربهای داشتهایم؟
تاكنون آثار بسیاری از آهنگسازان ایرانی مثل علی رهبری، احمد پژمان، شهرداد روحانی، حسین دهلوی، هوشنگ كامكار و بسیاری دیگر توسط اركسترهای دنیا اجرا شده است؛ اما خودشان در این اجراها به شكل مستقیم نقش داشتهاند. تجربیات دیگری هم در این زمینه انجام شده است. همین آلبوم «مجنون آن لیلی کجاست؟» با نوازندههای غیرایرانی در دانمارک اجرا شد و موفق هم بود. علیرضا قربانی هم چندی قبل در وین با نوازندگانی غیرایرانی، مجموعهای از آثار همایون خرم، مهیار علیزاده و من را اجرا کرد و چنان مورد استقبال قرار گرفت که اظهار تمایل شد تا در شهرهای دیگر اتریش هم -نهفقط برای ایرانیها- اجرا شود.
* نکتهی اشتراک دیگر در این اثر، همانطور که خودتان اشاره کردید، شعر است که همگی از «مولانا» انتخاب شده است. اصلاً چرا مولانا؟
ببینید من خیلی با احتیاط به اشعار مولانا نزدیک میشوم؛ چون میدانم نزدیک شدن به ادبیات کلاسیک و به خصوص مولانا کار خطرناکی است. در تمام دورهها، موزیسینها در سبکهای مختلف از این اشعار بهره گرفتهاند. هر کدام هم تعبیر شخصی خودشان را از این اشعار داشتهاند که یقیناً با موسیقی همزمان با زندگی شاعر فاصله دارد. به هر حال اینها میراث ادبی و گنجینهی شعر ماست.
* استفاده از همین اشعار مولانا ریسک مضاعفی به دنبال نداشت؟ به هر حال خوانندههای بسیاری از جمله آقای«ناظری» در اجرای اشعار مولانا فعالیت کردهاند و بسیار هم موفق بودهاند.
اتفاقاً من مجموعهی کارهای آقای ناظری در اجرای مولانا را بسیار دوست دارم و حتماً از آن متأثر هم هستم؛ اما در همهی این سالها، خوانندگان و گروههای بسیاری روی اشعار مولانا کار کردهاند؛ حتی آنهایی که جنس موسیقیشان غربیتر است. ما حتی گروه راک داریم که روی اشعار مولانا فعالیت کرده است. همکاری مشترک آقای مشکاتیان و آقای شجریان روی اشعار مولانا، هم نمونهی بسیار موفق دیگری در این زمینه است. همانطور که گفتم، اشعار کلاسیک ما، مثل یک میراث است و هر هنرمندی با تعبیر و تدبیر خودش به آن میپردازد. این تعابیر البته موسیقیهای مختلفی را پدید آورده که مربوط به گستردگی فرهنگی کشور و ارتباط نزدیک هنرمندان با ادبیات کلاسیک است؛ ادبیاتی كه با گذشت زمان ارتباط فرهنگیاش را با مردم و زمان حال قطع نكرده است. در «مجنون آن لیلی کجاست؟» من تلاش کردم تا «ریتم» موجود در اشعار مولانا را حفظ کنم و به همین خاطر، تعدادی از قطعات ریتمیک و سماعگونه است.
* تأکید میکنم صرفنظر از هر نوع ارزشگذاری، این قطعات علیرغم ریتمیک بودنشان، خاطرهی شنیداری متفاوتی از آن آثار را ایجاد میکنند.
آنچه رنگ و لعاب موسیقی این اثر را تغییر میدهد یا به قول شما متفاوت میکند، جریان چندصدایی در این موسیقی است. چیزی شبیه مدل آهنگسازی من یا همان چیزی که در آثار آهنگسازان ایرانی که موسیقی پلیفونی هم کار میکنند، شنیده میشود.
* خب مسأله همینجاست؛ شاید با نگاهی به جنس موسیقی متفاوت شما، این انتظار میرود که این نوآوری در استفاده از اشعار هم باشد و تنها به همان «میراث ادبی» اکتفا نشود.
من خیلی کم روی اشعار معاصری که شاعرش را نشناسم، کار کردهام. در میان شاعران معاصر بیشترین همکاری من با «افشین یدالهی» بوده که بسیار از نتیجهی همکاریهایمان رضایت دارم. ضمن اینکه در این یکی دو دهه، بیشتر، اشعاری از طرف مخاطبان پذیرفته شده که شاعران معاصر در قالبهای شعری گذشته سرودهاند. شاعرانی مثل سیمین بهبهانی، حسین منزوی، محمد علی بهمنی یا افشین یداللهی. نمونهاش همین قطعهی «هوای گریه» یا «چرا رفتی» همایون شجریان از خانم بهبهانی یا قطعاتی که «علیرضا قربانی» با آهنگسازی من و اشعار آقای یداللهی خوانده یا قطعهای که با آهنگسازی «كیخسرو پورناظری» در سریال «وضعیت سفید» استفاده شد. همانطور که پیش از این توضیح دادم، اتفاقاً با احتیاط به سراغ اشعار کلاسیک میروم. اما اینکه بگوییم اصلاً نباید از آنها استفاده کرد، مثل این میماند که بخواهیم همه تنها از وسایل «نو» در خانههایشان استفاده کنند. این نهتنها منطقی نیست که اصلاً عملی هم نمیشود. از طرفی نباید این مسأله را نادیده گرفت که تعابیر نهفته در برخی اشعار کلاسیک مثل اشعار مولانا، به قدری تازه است که انگار برای امروز سروده شدهاند. به همین خاطر من از واژهی «شعر نو» استفاده نمیکنم، چون این اشعار به هیچوجه «کهنه» نیستند. علاوه بر آن بخشی از فرهنگ مردم -فرهنگ عامه و خاصه- نمیتواند از شعر کلاسیک جدا باشد.