متن ترانه قصه علی عبدالمالکی (متن آهنگ) : قصه یکی بود یکی نبود خیلی دوست داشتیم همو توی هر جمعی بودیم ول نمیکرد دستمو خیلی دوست داشتیم همو اما یه مدت بعد رفتو قید ما رو زد یه روز یه جایی دیدمش منو یادش نیومد نو که اومد به بازار ما شدیم دل آزار اینم از اونکه میگفت عاشق و وفادار خوبی که از حد گذشت عوض شدش سر گذشت اونی که عاشقش بودیم رفتو دیگه بر نگشت نو که اومد به بازار ما شدیم دل آزار زیادی عاشقش بودم خب همینم بود مشکلم فهمید دوسش دارمو رفت آخ بمیرم واست دلم ضربه ای که زد به دلم جاش هنوزم درد میکنه یه جای خالی زیر بارون آدمو ولگرد میکنه
| | |