متن ترانه ساعت صفر رضا یزدانی (متن آهنگ) : ساعت صفر فریاد از اون حسای بد، حسای باییزیِ باغ فریاد از اون روز و شبا ، شبِ شغال، روزِ کلاغ اون سالهای در شتاب، اون ساعتای بیقرار اون شبای پر از قفل و اون روزای پر از دیوار میخوابی و بیدار میشی ، دیگه دنیا اون دنیا نیست حتی حقیقت و رویا ، اون حقیقت اون رویا نیست شاید بیداری اما یکی تو رو خواب میبینه بیدار شدن توو رویاها ، سبکیِ سنگین اینه! حالا جای کابوسِ مرگ ، زندگی رو خواب میبینم دنیامو مثلِ قصه ها ایندفعه بهتر میچینم واسه حضورِ آدما هرجا خاکه گل میکارم واسه عبورِ آدما هرجا دره ست پل میزارم بیدار میشم ساعتِ صفر ، با تیک تاکِ عقربه ها بیدار شدن توو رویاها ، تکه تکه! اینجا اونجا! عددای روو ساعتت ، یک شبه جابجا شده عقربه های شبنما ، انگار از جاش جدا شده میخوابی و بیدار میشی ، دیگه صدات اون صدا نیست بغض میکنی! داد میشکی! این اقصیرِ واژه ها نیست میخوابی و بیدار میشی ، دیگه دنیا اون دنیا نیست حتی حقیقت و رویا ، اون حقیقت اون رویا نیست
| | |