دنیا شبیه سینماست،از وقتی چشم وا میکنی
روی یه پرده ی سفید، فقط تماشا می کنی
میآن و میرن آدما، نقش اونا عوض میشه
یه روز تماشاچین و، یه روز دیگه هنرپیشه
یه روز حمید هامونن اسیر شک فلسفی
یه روز رضا مارمولکن در میرن از هر طرفی
بعضی ها زیر پوست شب اسیر خون بازی میشن
مثل علی سنتورین به مرگشون راضی میشن
خیلی ها تا آخر عمر فقط یه سیاهی لشگرن
تو بازی نقشی ندارن نه می بازن نه میبرن
توی درام زندگی بگو که نقش ما چیه؟
کی آخرین کات رو میگه سناریو دست کیه؟
دنیا شبیه سینماست پر از غم و پر از خوشی
شاید واسه تو پیش بیاد قصه ی فیلم سگ کشی
شاید منو تو باید از روبان قرمز رد بشیم
زبون حاج کاظم رو ما شاید بازم بلد بشیم
وقتشه که رها بشیم از حکم آقای رئیس
زندگیتو دوباره رو کاغذ بی خط بنویس
حالا وقته ضیافته تو قصه های پریا
وقت ستاره بازیه شبونه ی مشرقی ها
ماشینمون گیر کرده باز توی شنای ساحلی
کی میدونه بالاخره چی اومده سر الی
توی درام زندگی بگو که نقش ما چیه؟
کی آخرین کات رو میده سناریو دست کیه؟