«لیلا کریم آبادی» همسر زنده یاد استاد «ذوالفقار عسکریپور»، پس از مرگ
همسرش با بدهیها و هزینههایی که شاید برای برخی از ما ناچیز باشد اما
برای او رقمی چشم گیر است روبروست و از کم کاستیهای این روزهای زندگیاش
میگوید و زبان به درد و دل و شکوه گشوده است.
«لیلا کریم آبادی» همسر زنده یاد استاد «ذوالفقار عسکریپور»، پس از مرگ همسرش با بدهیها و هزینههایی که شاید برای برخی از ما ناچیز باشد اما برای او رقمی چشم گیر است روبروست و از کم کاستیهای این روزهای زندگیاش میگوید و زبان به درد و دل و شکوه گشوده است.
کریم آبادی که تنها ۲۰ روز از درگذشت همسرش زنده یاد عسگریان میگذرد، در گفتگویی تلفنی از وعده – وعیدهایِ نامحقق برخی مسئولان و همراهانی که حالا دیگر نیستند و روزگاری که بر او سخت میگذرد شکوه و گلایه نمود، وی گفت: «من با دو فرزند ۱۲ و ۱۶ ساله، ماندهام که با این بدهیها و مبالغی که برای مراسم دفن و کفن و عزداری و برگزاری آبرومندانهء این برنامهها صرف کردهام، چگونه شانه برافرازم و کمر راست کنم! همه میدانند که استاد شخص کوچک و گمنامی نبودند و نمیشد با هزینهای اندک حضور جمعیتی انبوه در مراسم وی را برگزار کرد. دلم از این میسوزد که بزرگان و مسئولینی در این میان وعده داده بودند که اگر نه تمام این مبلغ که لااقل در نیمی از هزینهها یار ما خواهند بود و فشار این مخارج را تا حدودی بر ما هموار خواهند ساخت و حالا از هیچکدام خبری نیست، آنها گفته بودند که شما هزینه کنید و ما تا آنجایی که میتوانیم بخش زیادی از آن را به شما باز میگردانیم و از آنجا که استاد از هنرمندان سرشناس مملکت بودهاند، راهها و منابع هنری و حامیان هنری زیادی در مشکلات، کنار شما خواهند بود.»
لیلا کریم آبادی با اشاره به دوندگیها و پیگیریهای مستمر خود از زمان فوت استاد عسکریپور تا به امروز به جهت دستیابی به هزینههای کمکی ادامه داد: «پیش از دفن استاد ابتدا به ادارهء ارشاد مراجعه کردیم و آنها نامهای خطاب به ادارهء اوقاف در اختیارمان گذاشتند. بنده هم نامه را به ادارهء اوقاف بردم و آنها گفتند در حال حاضر رئیس اداره نیستند. بروید و بعدها بیایید. ما هم که باید پیکر استاد را دفن میکردیم و نمیدانم چطور باید میرفتیم و بعدها میآمدیم! توضیح دادیم و اصرار کردیم که شرایط به گونهای نیست که برویم و بیاییم و هی این مسئول و آن مسئول نباشد. پس گفتند شما فعلاٌ مراسم را انجام دهید و هرچه نیاز است هزینه کنید و ما بعد از آمدن رئیس به شما پس میدهیم. رفتیم و سه میلیون و یکصد هزار تومان پرداخت کردیم و نامهء گواه بر پرداخت را به ادارهء اوقاف نشان دادیم. گفتند بسیار خب دو- سه روز دیگر بیایید، پولتان را میدهیم. اما پنجشنبهء گذشته که مجدداٌ مراجعه کردم، گفتند: اصلاٌ نامهای به دست ما نرسیده! باز رفتهام ارشاد و نامهای دیگر آوردهام و باز گفتند امروز رئیس هست اما حسابدار نیست. برو شنبه بیا. شنبه-۲۹ آذر ماه هم ۸ صبح رفتهام اول رئیس نبود و فقط معاون بود و او هم گفت به ما مربوط نمیشود و باید بروی جایی دیگر و من هم رفتم جایی دیگر! آنها هم گفتند شما کاغذ داری و این کاغذ را باید مستقیم ببری خواجه اباصلت و وظیفهء آنهاست که کار شما را راه بیندازند. من هم رفتم خواجه اباصلت و آنها هم شانه خالی کردند و گفتند به ما مربوط نمیشود و باید بروی بهشت رضا (ع) و در آخر که رفتهام بهشت رضا، نامهام را نیمه خوانده و نخوانده، آب پاکی ریختند روی دستم که اصلاٌ این موضوع و اعادهء هزینه متعلق به شما نمیشود، چون شما همسرتان را در قطعهء هنرمندان به خاک نسپردهاید!! من هم گفتم خب چه کنم؟ وصیت ایشان بوده که در کنار مقبرهء پدرشان دفن شوند. آنها هم گفتند نهایتاٌ به ما مربوط نمیشود. به نظر شما من چه باید بکنم؟ رفتهام انجمن پیشکسوتان آنها هم گفتهاند ما یک قران نداریم کمک کنیم. من رو انداختهام که تو را به خدا کمک کنید. آخر من، زنی تنها با دوبچه چگونه روزگار بگذرانم؟ این حامیان کجایند؟ این شعارهای «پیشکسوتان عزیزند و هنرمندان سرمایهء مملکتند» برای چیست؟ اگر همسر من در قطعهء هنرمندان خاک نشده یعنی دیگر هنرمند نبوده؟ آیا ما میراث یک هنرمند نیستیم؟ آیا ما بازماندگان یک پیشکسوت از این مرزو بوم نیستیم؟ من کجا بروم؟ به کجا و چه کسی و کسانی متوسل شوم؟»
از او راههای امرار معاش برای گذران این روزهای خاکستری اقتصادی را جویا شدم و وی پاسخ گفت: «مبلغ ۱۲۰هزار تومان از ادارهء ارشاد، ۱۵۰ هزار تومان از انجمن پیشکسوتان وبعد از فوت استاد ۱۳۵ هزار تومان هم بابت یارانه دریافت میکنم. برای دستیابی به این مبلغ از انجمن پیشکسوتان هم خودم اقدام کردهام. خودم دوندگی کردهام و حالا حدود ۴-۵ ماهی ست که این رقم را ماهیانه دریافت میکنم. امیدوارم این آب باریکهها حداقل قطع نشوند. آخر من با بیپناهی و جفای این زمانه چه کنم؟ چگونه کنار بیایم؟ چرا کسی حالا از خانوادهء این استاد بزرگ سراغی نمیگیرد؟ چرا کسی جویای حال ما نیست؟»
همسر زنده یاد عسگریان از هم اکنون نگران مراسم چهلم آن مرحوم است. او میگوید: «۲۰ روز مانده به چهلم همسرم و از حالا مشوشم. خیلی ناراحتم و برایم سنگین است اما آخر چه باید کرد؟ سختم است میدانید؟ دارم جاهایی میروم و سر خم میکنم که تا به حال نرفتهام. هرچه فکر میکنم و هرچه تلاش میکنم به نتیجهای نمیرسم. حالا به من گفتهاند برو شاید آقای فلانی که قرار است رئیس جدید فلان جا بشود بعدها بتواند به تو کمک کند و مخارجی که داشتهای را تا حدودی به تو بازگرداند. این آقا هنوز رییس نشده و من باید منتظر ریاست ایشان باشم! و اصلاٌ بقیهء رئیسها مگر…»
نگارندهء این خبر از این چرخههای سرسام آورِ گیج کننده و این دَوَرانهایِ بینتیجه دچار هبوط گشته و مستأصل است، در طول مکالمهء تلفنی با کلمه به کلمهء خانم کریم آبادی و آه به آهِ میان صحبتهایش، مدام از این اداره به آن اداره سرگردان شدهام و تصویر حواله شدنهای نقطه به نقطهء این زن حتی، مرا رنجانده و فکرم را مشوش ساخته. نمیدانم چنین تصویری اگر برای من به عینیت بیانجامد چه واکنشی نشان خواهم داد و آستانهء صبوریِ من تا چه حد خواهد بود؟ واقعاٌ هنرمندی که در قطعهء هنرمندان به خاک سپرده نشده آیا هنرمند نیست؟ زنی که میخواهد آبرومند زندگی کند اما سکوتش آسایش و آرامش زندگیاش را مختل ساخته چه راهی باید پیش بگیرد؟
شایان ذکر است که انتشار این اخبار به صورت جامع و روشن و بدون کم و کاست و حتی هیچگونه حب و بغض و یا نگاه جانبدارانه به اطلاع عموم خواهد رسید، لذا چنانچه انتشار خبری، مورد نقدشخص، نهاد حقیقی و یا حقوقی قرار گیرد، گردانندگان این پایگاه خبری آمادگی خود را جهت درج پاسخ به انتشار خبر را اعلام مینمایند.