سعید فرجپوری -آهنگساز و نوازندهی کمانچه سالهاست علاوه بر فعالیتهای فردی، همراه با گروه موسیقی «دستان» آثار زیادی را منتشر و اجرا كرده است. او از آخرین اعضای این گروه است كه از ایران مهاجرت كرد. از جمله فعالیتهای فرجپوری میتوان به تدریس سازهای ویولن و کمانچه در کانون چاووش، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و دانشکده موسیقی اشاره کرد.
نوازندگی در گروههای شیدا، عارف، آوا، دستان و شرکت در ضبط آثار بیشماری از آهنگسازان معاصر و اجرای کنسرت در مراکز فرهنگی و فستیوالی در اروپا، آمریکا، کانادا، آسیا به همراه گروههای مختلف و صاحبنام موسیقی ایرانی، از دیگر فعالیتهای او به شمار میرود.
او علاوه بر نوازندگی، آهنگساز آثار بسیاری است كه از جملهی آنها میتوان به آلبوم «شوریده» با صدای خانم «فاطمه واعظی» (پریسا) اشاره كرد كه جایزهی بهترین موسیقی سال ۲۰۰۳ از وزارت فرهنگ فرانسه را دریافت کرد. «دریای بی پایان» -همکاری با گروه دستان با صدای سالار عقیلی- و «غوغای عشقبازان» با آواز «محمدرضا شجریان» و «همایون شجریان» از دیگر تجربههای او به حساب میآید.
از او به تازگی آلبوم «میخانهی خاموش» منتشر شده كه «سالار عقیلی» آواز آن را خوانده است. همچنین اثر دیگری از او با نام «با تو میخوانم» آمادهی انتشار است. فرجپوری به تازگی سفر كوتاهی به ایران داشت. به همین بهانه با او به گفتوگو نشستهایم.
* آقای فرجپوری آخرین اثری كه از شما در ایران منتشر شده، «میخانهی خاموش» با آواز «سالار عقیلی» است. به عنوان اولین سوال، لطفاً درباره این اثر و دیگر آثاری كه در این مدت منتشر كردهاید، توضیح دهید.
«میخانهی خاموش» دو سال پیش در «برج میلاد» به مدت سه شب به شكل زنده اجرا شد و هم CD تصویری و هم صوتی آن به بازار آمد. من علاوه بر «میخانهی خاموش»، مدتی قبل آلبوم دیگری را با نام «احوال دل» همراه با گروه «همنوازان» به انتشار درآوردم كه خانم «فاطمه واعظی» آن را اجرا كردند. این اثر در خارج از ایران -ونكوور- منتشر شد و در آن حسین بهروزینیا (بربت)، ساینا خالدی (سنتور)، حامی هنری (تنبك و دف) و خودم كمانچه نواختهام. یك تور موسیقایی نیز از این اثر در كانادا و امریكا برگزار شد.
* به نظر میرسد در تمامی آثاری که اعضای گروه «دستان» منتشر میکنند، شعر بخش مهمی از کار به حساب میآید. در «میخانهی خاموش» هم این مسأله را میشد مشاهده کرد.
برای اینكه یك شعر را در اثرم بگنجانم، پیش از هر چیز خودم باید با آن یك رابطهی عمیق برقرار كرده باشم. باید بارها آن را خوانده و با آن زندگی كرده باشم. البته این مسأله بیشتر در انتخاب اشعار برای تصنیف صدق میكند و معمولاً اشعاری كه به صورت آوازی اجرا میشوند، باید با همراهی خواننده و در یك تعامل دوطرفه میان خواننده و آهنگساز انتخاب شوند. به هر ترتیب، انتخاب شعر برای یك قطعه، از مهمترین مسائلی است كه میتواند در همراهی مخاطب مؤثر و تأثیرگذار باشد.
* مدتی است كه گروه موسیقی دستان در ایران بسیار كمكار شده است. البته در این مدت آلبومهایی از این گروه از جمله همین «میخانهی خاموش» منتشر شده و آقای متبسم نیز یكی دو كنسرت را به صورت فردی اجرا كردهاند؛ اما گروه «دستان» مدتهاست به شكل رسمی در ایران كنسرتی برگزار نكرده است.
برای سال جاری، برنامهریزیهایی برای اجرای كنسرت در ایران داشتیم كه با توجه به اتفاقات اخیری كه دربارهی مسألهی لغو كنسرتها در ایران پیش آمد، ما را برای اجرای زندهی كنسرت در ایران دچار تردید كرد. همانطور كه میدانید، اعضای گروه دستان همه در كشورهای گوناگون پراكنده هستند و باید هماهنگیهای بسیاری انجام شود تا بتوانیم در ایران به اجرای برنامه بپردازیم. در واقع اگر به هر دلیلی، کنسرت در ایران لغو شود، بسیاری از برنامههای ما به هم خواهد خورد. با این وجود، ما منتظر فرصت هستیم تا در صورتی كه وضعیت اجراهای زنده در ایران بهتر شود، به زودی كنسرتی را در ایران برگزار كنیم.
* اما به شكل كلی هم به نظر میرسد «دستان» نسبت به گذشته حتی در خارج از ایران، كمكارتر شده است.
اعضای گروه دستان هر كدام برنامههای فردی خودشان را دارند. ما مدتی برای اینكه یك بازنگری در فعالیتهای موسیقایی دستان داشته باشیم، فعالیتهای این گروه را كمتر كردیم؛ اما دوباره مدتی است كه این گروه پركار شده است. برای مثال آلبومهای متعددی را ضبط كردیم كه پیش از این به آن اشاره كردم. همچنین آقای متبسم آلبومی را با خوانندگی «مهدیه محمدخانی» به انتشار درآورده است.
* شما از آخرین اعضای گروه دستان بودید كه از ایران مهاجرت كردید. این مسأله چه تأثیری در روند فعالیتهای موسیقاییتان گذاشت؟
مسألهی «مهاجرت» را از دو زاویه میتوان بررسی كرد. به هر حال همواره دلتنگی نسبت به ایران وجود دارد. برای من این دلتنگی بسیار زیاد است و به همین خاطر همیشه سعی میكنم تا دستكم، سالی یك یا دو بار به ایران بیایم. اما از طرف دیگر فكر میكنم در شرایط كنونی اگر هم ایران بودم، جز فعالیتهای آموزشی، نمیتوانستم فعالیت چندانی داشته باشم.
* چرا چنین تصوری دارید؟
شرایط «موسیقی سنتی» چندان خوب نیست. البته من باید توضیح دهم كه واژهی موسیقی سنتی، لااقل دربارهی فعالیتهای گروه ما صدق نمیكند و بهتر است بگوییم «موسیقی معاصر ایران»؛ اما به هر ترتیب، شرایط در سالهای گذشته به شكلی پیش رفته كه موسیقی سنتی نسبت به دیگر ژانرها -پاپ و غیره- بیهویت شده است. متأسفم كه موسیقی ملی و سنتی ما كه بخش مهمی از هویت فرهنگی و میراث معنوی ماست، به سمت و سویی رفته كه بسیاری از مردم جامعه و جوانان، حتی آشنایی اندكی هم با آن ندارند.
از طرفی، سلیقهی موسیقایی مردم در این سالها تنزل پیدا كرده است. وقتی شرایط برای كار كردن كسانی كه موسیقی فكر شده ارائه میدهند، سخت میشود و این نوع موسیقی، هیچ تبلیغ و پشتوانهای ندارد، نمیتوان انتظاری جز این داشت. در حالی كه در تمام دنیا، حاكمیت روی موسیقی خودشان تبلیغ و از آن حمایت میكنند؛ اما ما در ایران چه میكنیم؟ كنسرتها را لغو میكنیم و همین مشكلات جبرانناپذیری را به وجود آورده است. من برای این موسیقی بسیار نگران هستم.
* اما بههرحال همواره شرایط به همینگونه بوده و این موسیقی همچنان مخاطبان خودش را دارد.
مطمئن هستم كه اگر شرایط به همینگونه پیش برود، 20 سال دیگر از این موسیقی چیزی نخواهد ماند. اصلاً انتظاری جز این هم نمیتوان داشت. وقتی رادیو و تلویزیون، هیچ حمایتی از این نوع موسیقی نمیكند، مخاطب نسل جوان باید از چه طریقی آن را گوش كند؟ مسلم است نیازهای موسیقی خود را از شبکههای ماهوارهای تأمین میكند كه آنها هم دغدغهی موسیقی ملی و سنتی ما را ندارند. البته تأكید میكنم كه من هیچ مشكلی با ژانرهای دیگر موسیقی ندارم. تمامی ژانرها باید حضور پررنگی در عرصهی موسیقی داشته باشند؛ اما طبیعی است كه مثل تمام دنیا حاكمیت باید دغدغهی بیشتری روی موسیقی ملی و سنتی داشته باشد؛ چون این نوع موسیقی اساس فرهنگ ماست. مجموع این شرایط است كه باعث میشود احساس خوبی به وضعیت موسیقی در شرایط فعلی نداشته باشم. آنچه هماكنون در موسیقی ما وجود دارد، یک زنگ خطر جدی است و به همین خاطر انتظار میرود كه همدلی بیشتری با موسیقیدانان ایرانی شود.
* در واقع شما در سالهایی كه از ایران دور بودهاید، وضعیت را بدتر دیدهاید؟
بله؛ مشكلات این نوع موسیقی زیاد و كمتوجهی بیشتر شده است. البته لازم است توضیح دهم كه بههیچ عنوان انتظار ندارم كه شنوندهی موسیقی سنتی به اندازهی موسیقی پاپ باشد. در هیچ كجای دنیا هم اینطور نیست؛ اما لازم است كه به این موسیقی بها داده شود. روی هر نوع موسیقی، تبلیغی صورت نگیرد، خواهناخواه فراموش میشود.
* شاید اهالی موسیقی خودشان باید فعالیت بیشتری انجام دهند.
چه كاری میتوانند انجام دهند؟ شما فرض كنید كه ما چند كنسرت هم برگزار كردیم و چند هزار نفر هم برای دیدن آن آمدند، این به تنهایی نمیتواند مشكلی را حل كند. برای روشن شدن بحث، یك مثال میزنم. من در كانادا میبینم كه برای حمایت از اركستر سمفونیك ونكوور و برای اینكه نوازندگان این اركستر جذب گروههای پاپ كه به شكل طبیعی درآمد بیشتری دارند نشوند، حقوق بسیار بالا به نوازندگان ارکستر میدهند. در واقع، این سوبسیدی است كه به اركستر سمفونیكشان میدهند تا این نوع موسیقی همچنان بتواند به حیات خودش ادامه دهد. در ایران نیز باید وضعیت به همینگونه باشد تا این موسیقی بتواند رشد کند؛ در غیر این صورت، ادامهی حیات آن دچار مشکلات عدیده خواهد شد.