« عباس حبیبی بدرآبادی »صاحب سه مجموعهی « از کلید تا آخرتر »، « گوشدرد قرن چهاردهم » و « شولگی نامه و مومو » از شاعران مطرح جریان دههی هفتاد است که همیشه مجموعههای او برای طرفداران این جریان قابلتوجه بوده است.
طی گفتوگویی که خبرنگار ریتم نو با عباس حبیبی بدرآبادی داشت؛ به سؤالتی که در خصوص تکنیک و نگاههای حاکم بر به سه مجموعهاش مطرح شد، پاسخ داد و در پایان مقایسهای هم بین ادبیات امروز و دههی هفتاد شکل گرفت که بدین ترتیب برخی معایب و محاسن نسل پیشرو برشمرده شد.
در کتاب از «کلید تا آخر تر» و حتی «گوشدرد قرن چهاردهم» نوعی توجه به آناتومی بدن در آثار شما دیده میشود در خصوص این توجه توضیح دهید و بفرمایید آیا این توجه تحت تأثیر رؤیایی بوده؟ چراکه او بارها به بیکرانگی این موضوع اشارهکرده است
در خصوص آناتومی بدن و نظر آقای رؤیایی ؛ نظر خاصی نمیتوانم بدهم. من از سکوی سرخ و بخشهایی از نوشتههای آقای رؤیایی دربارهی شعر حجم را در سالهای دهه شصت و اوایل هفتاد خواندهام اما اکنون بعد از بیست_ سی سال، آنقدر حضور ذهن ندارم که بخواهم در موردشان صحبت کنم.
در مورد کار خودم؛ از چند زاویه میشود به رابطهی شعر و آناتومی پرداخت مهمترینش شاید زاویه تجسمی – تصویرسازی باشد. علاقهی من به دیدن ؛ مطالعه و پژوهش در ساختارهای آثار هنری اعم از نقاشی ؛ تندیس و هنرهای نمایشی باعث گرایش به عینیت بخشیدن به اجسام و بعضاً اجزاء بدن باشد.
دیگر عینیت بخشیدن به حسها است. شعر را مقولهای حسی دیدم و اینکه حواس آدمی بهواسطهی اجزای بدن ساخته میشوند . چهار حسی که با اجزاء سروصورت سروکار دارند و لامسه که باپوست و دستوپا سروکار دارد. بدن انسان رابطهی مستقیم دارد با سلامتی آدمی؛ همچنین نمایش بدن در حالت ضعف یا قدرت میتواند نمادی باشد برای نشان دادن رابطهی فرد با جامعهی اطراف خودش . به فیگورهایی که هنرمندان اروپایی ادوار مختلف مثلاً از مسیح کشیدهاند اگر توجه کنیم این وضوح بیشتری پیدا میکند.
در مورد کتاب گوشدرد توضیحات مفصلی را در مصاحبههایی که در مورد آن کتاب داشتهام دادهام. آنجا اسم کتاب شامل یک عضو بدن است و توضیحاتی دادهام در ارتباط با اینکه رابطهی روان – تنی بیماری گوش چه چگونه شکل میگیرد و چگونه به رابطهی فرد با محیط اطرافش گره میخورد.
با علم به اینکه برخی آثار مدرن توجهی به اسطورهها داشتند اما به نظر میرسد این توجه در لایههای اولیه متن بوده است گویی خالق اثر میخواسته با استفاده از اساطیر چیزی فراتر از متن ظاهر را به گوش مخاطب برساند استفادهی شما از اساطیر بهقدری نمایان است که آخرین مجموعهی خود را به نام «شولگی و نامه و مومو» نامگذاری میکنید راجع به نوع و نحوهی بهرهگیری از اساطیر در اشعارتان _خصوصاً در مجموعهی شولگی نامه و مومو_توضیح دهید
به نظرم میشود اسطورهها را ساختارهایی مفروض بدانیم که بهواسطه سبقه ی تاریخی میتوانند ( کم یا زیاد ) خودشان را به شکل و محتوای کار امروز ما نیز تحمیل میکنند. من خیلی به دنبال استفادهی مثلاً تمثیلی از اسطوره برای بیان مطلبی دیگر نبودهام. مدلی که مثلاً شاملو در مرگ ناصری بهکاربرده ؛ که با نشان دادن شخصیت العاذر – با زدن مهر تائید بر اسطوره؛ سراغ نقد انسان امروز میرود
در کارهای من چه در شولگی نامه ؛ چه در گوشدرد و ضد زبان و چه حتی قبلتر. صرف کار؛ کمک گرفتن از اسطوره برای نقد دیگری نیست. کار از نقد ساختاری خود اسطوره شروع میشود.
در خصوص استفاده از اسطورهها و یا بهتر بگویم استفادهی امروزی شما از اسطورهها بیشتر صحبت کنید چراکه مثلاً وقتی شما در سطری میفرمایید :«بگو چقدر از دو سوی تو موسیقی میآید پل سیدخندان» متوجه میشویم معشوق عاشق موسیقی دیگر یک پدیدهی قدیمی نیست یا حیات تازهای گرفته است؟
در شولگی نامه نوعی تنیدگی زمانها داریم. حوادثی از زمان شولگی و حتی قدیمیتر از آن تا امروز امتداد دارند، و در زمان جابهجا میشوند. در زمان حملهی شولگی به عیلام، پادشاه عیلامی در رجزخوانی خود شعری از فتحعلی شاه قاجار خطاب به پطر را میخواند. شاید جنگ دوم شولگی با شولگلی شاه همان جنگ دوم ایران و روس باشد و این از شگردهای روایت و در همه جای کتاب هست. در مورد پیدایی ناگهانی پل سیدخندان از دل روایت اسطورهای، پای ترفند دیگری هم در میان است. احتمالاً بازنمایی روال تکامل اسطورهها، به قول جوزف کمبل، داستانهایی با قهرمانانی هزارچهره که در هر زمان و به هر زبان شاخ و برگهایی از آن کسر و اضافه میشود.
به نظر میرسد در سه مجموعهی خود به مسائل اروتیک توجه داشتید یا دستکم این برداشت صورت میگیرد مثل شعر قطاری است که در سطرهایی مثل بالا پایین بالا …و حتی پل سیدخندان و…استفاده از مسائل اروتیک برای چه هدفی بوده است و چه استفادهای از آن شده است ؟
مسائل اروتیک؟! برداشت جالبی است! چون حداقل در این دو مثال که زدید، اصلاً به فکر آن نبودم. قطارهای قدیمی (اکنون پیشرفتهتر شدهاند)؛ خیلی کند با صندلیهای انعطافناپذیر چوبی بودند، برای رفتن به یک مقصدی (مثلاً مشهد) مجبور بودید ساعتها، بالا و پایین شدن روی صندلی را تحملکنید. چیزی که آنجا نوشته بودم بیشتر برمیگشت به شکل فیزیکی مسافرت تا برداشتی که شما مطرح کردید . پل سیدخندان هم بیشتر پل بودنش مهم بوده مسیر ارتباطی شرقی- غربی. انتخابی شخصی. نمیدانم چرا ولی در سی سال گذشته همیشه خانهی ما در شرق و محل کار من در مرکز و یا غرب تهران بوده، یعنی روزانه چند بار عبور و مرور از بالا و پایین و پهلوی مشار الیه. کاتب مشغول کندن خشت و سنگها با میخ است و از سرور بزرگ زیگورات مینویسد و … شعر که تمام میشود بهجای زیگورات؛ پل سیدخندان آنجا است.
گویی بخشی از تمرکز شما روی صداها در مجموعهی از کلید تا آخر باعث شکلگیری گوشدرد قرن چهاردهم شده در این خصوص توضیح بفرمایید
قاعدتاً کار سختی است خلاصه کردن پروسههای «درد گرفتن گوش یک قرن»، «گوشدرد قرن»، «یک قرن گوشدرد» و بقیهی پروسههای درهمپیچیده در آن کتاب، در چند جمله و چند دقیقه. در مورد نقش و اهمیت صدا و سیر تکامل و کنش صداها از کتاب از کلید تا آخر تا کتاب گوشدرد، علاوه بر صحبتهای خود من در مصاحبههای قبلی، دو دوست ارجمند خانم تفتی و آقای کمالی در مقالههایی که در مورد این کتاب نوشتهاند، مطالب قابلتأملی را آوردهاند که در اینجا برای اجتناب از تکرار و پرگویی ترجیحاً ارجاع بدهیم به همان مطالب. نه اینکه تمرکز من روی صداها نبوده؛ ولی بیشتر تمرکز صداها روی من (یا بهتر بگوییم ما) باعث گوشدرد قرن چهارده بوده.
در مجموعهی گوشدرد و برخی آثار شما برخی از شعرهای کلاسیک بهگونهای در این کارها تضمینشده آیا استفاده از این عمل را یک تکنیکی میدانید که احتمالاً در آثار بعدی شما میبینیم یا نه صرفاً همان چند بار آنهم برای به وجود آوردن تفاوتی که تکرار آن شاید لطفی نداشته باشد، بود؟ دلیلتان را برای استفاده و یا عدم استفاده در آینده بفرمایید. چراکه به نظر میرسید این ابیات اجرای گوشدردی باشد که از آن سخن میگویید
به نظرم شعر مجموعهای از تمهیدات زبانی است که کارکردهای هنری دارند، شعرهای کلاسیک در اینجا هم کارکرد موسیقیایی دارند، هم تخیل تاریخی را وسعت میدهند. انگار صداهای «بلندبلند فکر کردن» گذشتگان؛ صدای درگیری شاعران ادوار مختلف با زبان و گوش. استفاده از آن سطرها برقراری دیالوگ با تفکر پشت آن سطرها بود و قاعدتاً برخورد انتقادی هم در خودش داشت. شعرها بر اساس شیر یا خط انتخابنشدهاند، برای مثال تقدیس قدرت تا جایی که بگوید: ” و اگر پیچی از رأی من رأی و هوش / بپیچاندت چرخ گردنده گوش”؛ اگر برای موسیقی و فرم انتخابشده باشد؛ تا برداشت مخاطب چه باشد
شما گفتهاید که مجموعه شولگی نامه بخشی از پروژهای بزرگتر است که بعدها… این پروژه در خصوص شعر است یا تاریخنگاری؟
تاریخ که بعید میدانم باشد. حتی کتابهای روایی کلاسیک نظیر شاهنامه فردوسی و اسکندرنامه نظامی هم کتاب تاریخنگاری محسوب نمیشوند. من در یادداشت انتهای کتاب یک نام برای این نوع کار جهت نشان دادن تمایز آن از شعر روایی سنتی پیشنهاد داده بودم و آن شعر رمانی بود. چون قرار است بعداً توضیحات مفصلی در این مورد بنویسم اجازه بدهید به این مختصر بسنده کنم که در این شعرها برخلاف شعر روایی سنتی که شاعر صرفاً به دنبال پیش برد روایت توأم با بهکارگیری فنون بیانی و بلاغی جهت تزیین و زیبایی کلام خود است، با مسئله تفکر رمانیت یافته و تفکر انتقادی سروکار داریم. مسئلهی برقراری دیالوگ با دیگری را داریم و بهخصوص با برخی از صداها که معمولاً یا شنیده نمیشوند و یا از روایتها حذف میشوند. اینکه نام مجموعه، شعر است ما را از شخصیتسازی با جزئیات غیرضروری میرهاند و درعینحال فنون قصهنویسی مدرن و پسامدان این امکان را برای ما فراهم میآورند خیلی هم در قیدوبند وابستگی به روایت تکخطی نباشیم.خرده داستانهایی که مجموعه را میسازند ممکن است خیلی هم انسجام و پایان قطعی نداشته باشند و با پایان کتاب در تعلیق مانده باشند و خیلی چیزهای دیگر که بماند برای همان زمان توضیحات مفصل که قولش را دادم.
در کتاب شولگی نامه شاهد عجین شدن تصاویر و اشعار هستیم؛ آیا شده است که مثل فوتوریستها برای یک تصویر خاص شعر بگویید؟ این تصاویر بعد از خلق اثرتان شکل گرفتند یا در حین اثر؟ در خصوص چرایی این تصاویر همصحبت کنید چراکه برخی معتقدند عجین شدن تصویر با شعر تصویر دریافتی مخاطب را محدود میکند
نه من تابهحال برای تصویر شعر نگفتهام. یک مورد در کتاب “از کلید تا آخر” طرحی از پل کلی را در کار خودم آوردهام؛ اما آنجا هم اگر مجدداً دقت شود موضوع نوشتن شعر در حاشیهی نقاشی نبوده. اگر از تصویری( عکس و نقاشی و …) تأثیر بگیرم حس خودم را مینویسم و صورت فیزیکی تصویر را حذف میکنم.
آنچه در شولگی نامه آمده تصویرسازی (نقاشی و گرافیک) دوستان هنرمند است برای متنی از که پیش از نقاشی و گرافیک موجود بوده است. البته تصمیم دربارهی مصورسازی کتاب را من گرفتم و این مورد مسئول هستم. به این اندیشیده بودم که کتاب حجیم است و شاید خواندن ۱۷۰ صفحه شعر ( حجم نسخه اولیه) برای اکثریت مخاطبین امروزی، کار خستهکنندهای بهحساب بیاید؛ امیدوار بودم که مصور بودن آن بتواند با ایجاد جذابیت بصری به خواندن مخاطب کمک کند. در مورد محدودسازی دریافت مخاطب؛ باید بگویم تا حدودی به این مشکل فکر کرده بودم. بنابراین در جلساتی که با خانم هادی (طراح کتاب) داشتیم پیشنهاد دادم و نظر خودشان هم این بود که کل کار را بخواند و تعدادی طرح با حسی که از متن میگیرند بزند؛شما در اینجا با مصورسازی صحنههای متن طوری که در کتاب قصه صحنهی ملاقات گالیور با پادشاه لیلیپوت و یا حتی در مینیاتور کلاسیک صحنهی جنگ رستم و سهراب را ترسیم میکنند؛ طرف نیستید. نقاش آزادی عمل داشته تا برداشت خودش از متن را به تصویر بکشد. البته کل کار تجربی است؛ خدا را چه دیدید حتی ممکن است نقایص کتاب بعدها برطرف شود. در سال ۱۳۷۶ بخشی از کتاب “از کلید تا آخر” چاپ شد ولی ۳۰ صفحهی آن ماند برای چاپ دوم که ۱۵ – ۱۶ سال بعدتر به دست مخاطب رسید. همیشه امید به چیزهای بهتری هست.
اگر مایل هستید در مورد برگزاری جلسهای در خصوص «شولگی نامه» توضیح بدهید(این جلسه چه زمانی برگزار میشود؟)
جلسه شولگی نامه فعلاً برگزار نخواهد شد چون برگزارکنندهای ندارد.
از پخش کتاب راضی هستید؟
پخش کتابها خوب نیست. دلیلش همان چیزهای تکراری همیشگی که همه میدانند . فقدان پخش کتاب تخصصی . کتابفروشی تخصصی و…
در یک مملکت ۷۰ – ۸۰ میلیونی ۵۰ تا کتابفروشی درستوحسابی که کتاب شعر را در ویترین بگذارند یا اصلاً ۵۰ تا کتابفروش آشنا با شعر که بتوانند مخاطب را راهنمایی کنند نداریم.
آیا قصد ندارید روزی کارگاه شعری راهاندازی کنید؟
در مورد کارگاه شعر؛ فعلاً خیر چنین قصدی ندارم.
جو ادبیات امروز را نسبت به دههی هفتاد چگونه می ببینید؟
امکانات مجازی و سرگرمیهای چندرسانهای بسیار زیاد شده . در اوایل دهه ۷۰ نه ماهواره بود نه اینترنت و نه تلفن همراه. شبکهی فیلمهای ویدئویی هم تازه شکلگرفته بود. مردم بیشتری وقتشان را با کتاب و تئاتر و سینما پر میکردند. اقتصاد ادبیات و هنر سالمتر بود.
درعینحال دسترسی به منابع مطالب متنوع و ادبیات روز جاهای مختلف دنیا خیلی کمتر بود. امروزه امکان خواندن خیلی بیشتر است اما حجم خواندنها بهمراتب کمتر شده. فکر کنید ده درصد از وقتیکه میلیونها شهروند برای تماشای سریالهای تلویزیون و ماهواره میگذارند را برای کتابخوانی میگذاشتند احتمالاً ادبیات فارسی زیرورو میشد.