«حسین تهی» از همان سالهای آغاز به کارش در موسیقی زیرزمینی فقط و فقط به یک مؤلفه مهم و حیاتی توجه کرد و سعی داشت با پرورش آن بتواند به تثبیت موقعیت کاریاش در کشور بپردازد و آن ساختن «کاراکتر» بود.
مدت زمان زیادی از شروع به کار و معروف شدن «تهی» نگذشت و او با چند اثر و چند تکقطعه توانست خودش را در بهترین حالت ممکن معرفی کند. تهی با ترانه «رقص» خودش را در دل مخاطباناش جا کرد و با ترانه «کلید» به اوج محبوبیت و معروفیت رسید. دورهای را با «تتلو» در قالب گروه T&T همکاری کرد و همین باعث شد این دو در کنار هم بیشتر دیده شوند.
«021» آن زمان شهرت و معروفیت خود را تا حد زیادی مدیون این چهرهها بود و باعث شد به مرور آوازه «رپ» گسترش بیشتری پیدا کند. تهی به مرور، فعالیتهای مستقل کاریاش را جدیتر دنبال کرد و بعد از سرکوب شدید موسیقی رپ، از ایران خارج شد. میگوید برای رسیدن به اهداف بزرگترم از ایران رفتم و در پی رسیدن به آرزوهای کاریام بودم. هرچند همچنان قلبم در یران است. او هنوز هم اعتقادات قلبی خود را حفظ کرده و محرم امسال هم به سیاق سالهای قبل، نذرش را ادا کرد و در قلب لندن دهل زد و شربت پخش کرد تا انتشار ویدئوی این کارهای او، خیلی زود در اینترنت پُربیننده شد. این نخستین گفتگوی رسمی این خواننده با یک رسانه رسمی داخل ایران است و بسیاری از ناگفتههای این خواننده را در بر دارد.
* از اینجا شروع کنیم که تو، چه زمانی که در ایران بودی و چه الان که در لندن هستی، در ایام محرم همیشه ارادت ویژهای به مراسم آئینی این ایام داشتی و داری و بارها و در ویدئوهایی که از تو منتشر شده، در حال طبل و دهل زدن در دستههای عزاداری و نذری دادن دیده شدهای. این حس درونی تو درباره این اتفاق، سالهاست که همین طور باقی مانده و امسال هم تکرار شد. ریشه این علاقه در تو از کجاست؟
من از امام حسین (ع) در کودکی شفا گرفتهام. اعتقاد من و خانوادهام به امام حسین (ع) از انتخاب اسم من معلوم است. من به ایشان یک اعتقاد قلبی دارم. وقتی حدود 5-6 سالام بود یک بیماری عجیب و بدی سراغم آمد و درست در ایام دهه اول محرم بستری شدم. حالم اصلاً خوب نبود و حدود شب بود که روی تخت بیمارستان به حال بدی افتاده بودم. تب شدیدی داشتم و از همان بیمارستان دستههای عزاداری را میدیدم و دلم بدجور گرفته بود. مادرم بالای سرم بود و تنها بودیم. با حسرت بیرون بیمارستان را نگاه کردم و گفتم: «کاش حالم خوب بود و توی دسته دُهُل میزدم و شربت میدادم.» مادرم این حرفهای من را ناخودآگاه شنید و گریه کرد و زیر لب دعا میخواند و از امام حسین (ع) شفای من را میخواست. شب خوابیدم و روز بعد حالم به طرز معجزهآسایی بهتر شد و حتی صبح روز عاشورا از بیمارستان مرخص شدم و توانستم نذرم را ادا کنم. صبح عاشورا در هیأت دُهُل میزدم و نذر شربت خودم را ادا کردم. از آن زمان تا حالا هیچ تغییری در نوع عقیده من نسبت به محرم و روز عاشورا بهوجود نیامده و همین باعث شده هر سال عاشورا با همان حس و حال آن سالها دُهُل بزنم. روزها گذشتند و در سن 15 سالگی قطعه «آقاجون» را برای امام حسین (ع) ساختم. قطعهای که در آن همه احساسم به آقا را آورده بودم و هنوز هم زمانی که آن را میشنوم، یاد آن لحظات میافتم.
* امسال هم که برای چندمین سال پیاپی در ایران نبودی و در لندن نذرت را ادا کردی و فیلم دُهُل زدن و نذری دادنات خیلی زود در فضای مجازی رکورد بازدید را زد.
امسال هم مثل هر سال در مراسم عزاداری امام حسین (ع) در لندن رفتم. دلم برای محله خودمان و حال و هوایی که در محرم داشتیم، تنگ شده بود. یادش به خیر.
* تو زاده و بزرگشده کدام محله تهران هستی؟
من متولد و بزرگ شده محله تهرانپارس هستم. همه دوران کودکی و نوجوانی من در آن محل گذشت و البته سالهای آخری که در ایران بودم هم در محله پاسداران ساکن بودم.
* محله تهرانپارس حتماً چیز خاصی در آب و خاکاش دارد که تقریباً اکثر خوانندههای موج اول رپ از آنجا سر بلند میکردند. جالب است نه؟
علاوه بر رپرها، خیلی از هنرمندان دیگر حوزهها هم از این محل معرفی شدهاند.
* از سالهای اول موج رپ در ایران شروع کنیم. دورهای که تب رپ یکباره همهگیر شد و موسیقی ایران را تحت تأثیر خود قرار داد. اتفاقی که هنوز هم خیلیها درباره روند همگانی شدن و اوجگیریاش چیز زیادی نمیدانند.
همهچیز برای من از یک اتفاق کوچک شروع شد. شباهتی که بین «رجزخوانی» و موسیقی رپ دیدم. اتفاقی که کاملاً ناخودآگاه بود و باعث شد تلنگری به من وارد شود و این علاقه به مرور بیشتر و بیشتر شد. آهنگها و قطعات رپ خارجی را بیشتر و دقیقتر گوش کردم و به مرور توانستم این فضا را بیشتر درک کنم. رجزخوانی به نوعی از شعرخوانی اطلاق میشود که در آن شعر با حالتی اغراقآمیز و سرشار از شهامت و شجاعت، بیان میشود. در ادبیات ایرانی این قبیل شعرخوانی یا همان «رجزخوانی» مرسوم است و من خیلی از این گونه و سبک خوشم میآمد. احساس خوبی داشت و من در پس ذهنم توانستم با تلفیق رپ و رجزخوانی، آثاری را تولید کنم. هرچند که امروزه سبک و سیاق من فقط در رپ خلاصه نمیشود و شاید بتوان گفت که من خواننده سبک خودم هستم.
* پس ماجرای خواننده شدن تو از همین اتفاق شروع شد؟
دقیقاً. این آغازی برای حضور من در عرصه موسیقی شد و در آن دوره تعداد خیلی کمی بودیم که توانسته بودیم در این مسیر قدم جلو بگذاریم. البته مخاطب آنچنانی هم نداشتیم. چهرهها و افرادی هم که در این حوزه کار میکردند، خیلی کم بودند. شاید کمتر از ده نفر بودیم. با کمترین امکانات در خانه و با مشکلات فراوان، کار ضبط و منتشر میکردیم. امکانات هم جوری بود که باید کار را یکنفس میخواندیم و در یک دور تمامش میکردیم. بعد به مرور توانستیم در استودیوهای کوچک کارهایمان را ضبط کنیم و بیشتر و بیشتر ماجرای فعالیتمان مهم شد. کار کمی گسترش پیدا کرده بود و به کمک پخش سیدیهای ما و برخی سایتها، رفتهرفته تب رپ داشت بالا میگرفت. چهرههای دیگر هم علیرغم مشکلات زیاد، کارهایشان را ضبط و منتشر میکردند و همین باعث شد موج رپ آرام آرام شکل بگیرد.
* و همین روند به مرور کاری کرد که بازار موسیقی تحت تأثیر ستارههای زیرزمینی قرار بگیرد.
در آن دوره گونههای دیگر موسیقی بهواسطه برخی اتفاقات اجتماعی، دچار یک نوع خواب و تنزل و تکرار شده بود و همین باعث شد که در این فقر محتوا، سبکی جدید که کلماتش را با شجاعت و غرور پشت سر هم میچید و فریاد میزند، بیشتر به چشم آید. رپ در آن دوره در مرحله آزمون و خطا بود ولی از دل این آزمون و خطاها بهیکباره شاهد ظهور استعدادهایی بودیم که توانستند کلیت بازی را عوض کنند.
* شاخصههای آن استعدادها به نظر تو چه بود؟ استعدادهایی که خیلی زود مورد توجه قرار گرفتند و فراگیر شدند.
«رپ» گزندگی، صراحت و یک نوع فضای حماسی را با خود داشت که انگار یک نفر با تکیه به قدرت خود و حمایت جامعه میتواند دنیا را عوض کند. یک جاهطلبی غیرقابل انکاری که شنونده و مخاطب نوجوان آن سالها، خودش را در قالب خواننده میدید و احساس میکرد قدرت گرفته است. با این بازی پُرهیجان، روح سرکشاش درمان میشد و حس لذیذ قهرمان بودن به او دست میداد. این روند برای خوانندهها و چهرههای آن دوره هم کموبیش مطرح بود. ولی همین صراحت و گزندگی بود که باعث شد سیل مخاطبان را به سمت خود ببیند.
* این بازی خطرناک نبود؟ در جامعه بسته و منزوی آن سالها که معمولاً خلاف جهت آب شنا کردن، سرکوب میشد؟
اوضاع از این ترسها و احتیاطها گذشته بود. موج به قدری بالا گرفته بود که هر قدم کنار کشیدن، یک خودکشی استراتژیک بود. «رپفارسی» بزرگانش را شناخته بود و با آزمون و خطاهای فراوان، راهش را پیدا کرده بود. رگ خواب مخاطب بیشتر و بیشتر در دست هنرمندان این عرصه میافتاد و دیگر نمیشد کنار کشید. خدایی حیف هم بود که موجی که با خاکخوری و زحمت به راه افتاده بود، به خاطر ترس و احتیاط بخوابد. این نوعی خیانت به مخاطب هم بود. آنها دیگر پیرو خط ذهنی بزرگان رپفارسی شده بودند و هر عقبنشینی از سمت هنرمندان این حوزه، با ریزش شدید مخاطبان مواجه میشد.
* حالا رپ فارسی بزرگ شده و یک اتفاق اجتماعی از بطن آن بیرون آمده. بازی چطور ادامه پیدا کرد؟
اعتقاد دارم هر سبک موسیقی طرفداران خاص خودش را دارد. در آن دوره هم اوضاع همین بود. ولی سنگینی رپ نسبت به بقیه ژانرها جوری زیاد شده بود که تقریباً میشد از رپ به عنوان سبک غالب موسیقی و انتخاب اول آن نسل نام برد. خوانندهها هر روز آثار جدیدتر و با کیفیت بالاتر ارائه میدادند و پرداختن به موضوعات جدیتر اجتماعی، احساسی و حتی عاشقانه، توانسته بود بازی را بزرگتر کند. ترکیب رپ و پاپ به مرور توانست گونهای جدید را به مخاطبان معرفی کند و در آن زمان این گونه به عنوان «آر اند بی» یاد میشد. مفهوم جهانی «R&B» با چیزی که در آن دوره با همین نام در ایران مُد شده بود، زمین تا آسمان فرق داشت؛ ولی این موج هم توانست کارش را درست جلو ببرد و حالا پس از فراگیری «رپ» این بار موج دوم حمله زیرزمینیها با «R&B» به حد اعلا رسیده بود.
* موج سوم هم شامل آثار و چهرههایی میشد که هنجارهای اجتماعی را شکستند و با رکیکترین فحشها و عبارات در آثارشان، به نوعی سعی کردند خودی نشان دهند و زنگ خطر اجتماعی بزرگی را به صدا در آورده بودند.
من زیاد وارد آن فضاها نشده و نمیشوم. آن دوره دیگر از این قبیل آثار به عنوان رد کردن خط قرمزها یاد میشد. هرچند در مارکت جهانی رپ، فحش دادن و کَلکَل یکی از ابتداییترین اصول به حساب میآید، اما در جامعه ایرانی این موضوع زننده است و همان باعث شد برخی نگاههای منفی آغاز شود. من در آن دوره هم همیشه سعی کردم به همه احترام بگذارم. هرگز به خودم اجازه نمیدادم در آثارم به کسی توهین کنم. تفکرم هم جوری بود که اعتقاد داشتم اهالی موسیقی در هر سبکی، باید همیشه متحد باشند و برای موفقیت بیشتر به همدیگر کمک کنند. همیشه سعیام در حفظ رفاقتها بوده حتی در عین رقابتها. نه آن زمان و نه الان وارد این فضاها نشدم. همیشه تمرکزم روی کارم بود و سعیام بر این بود که بتوانم بهترین استفاده را از زمان ببرم.
* هنوز هم با چهرههایی که آن زمان با هم بالا آمدید و توانستید موج را راه بیندازید در ارتباطی؟
دوستی و رفاقت ما با هم همچنان پابرجاست و مشکلی با کسی ندارم. فاصله زیاد باعث شده که کمتر با هم در ارتباط باشیم. ولی نداشتن ارتباط، دلیل به اختلاف بین ما نیست. ما و همه کسانی که با هم شروع کردیم، همهمان در حال حاضر توانستهایم فعالیتهایمان را ادامه دهیم.
* ولی با «سروش لشگری» (هیچکس) در لندن ظاهراً هنوز رابطه قوی و خوبی دارید.
سروش از دوستان قدیمی و خوب من است. همیشه اینجا هم جویای احوال هم هستیم. هر چقدر که او درگیر باشد و من هم درگیر کارها و برنامههایم باشم، باز هم هر چند وقت یکبار همدیگر را میبینیم و اتفاقاً منزل سروش هم در لندن نزدیک ماست و همیشه اتباط گرمی داریم.
* قطعه «بُغض»، قطعهای بود که در ایران در حمایت از کودکان بیسرپرست و خیابانی خواندی و به شدت باعث شد نام «حسین تهی» سر زبانها بیفتد. قطعهای اجتماعی و تلخ که تلنگر سنگینی به همه شنوندگاناش میزد. داستان تولید این اثر چه بود؟
پشت چراغقرمز در مسیر خانه بودم. چند کودک سالم و معلول را در حال دستفروشی دیدم که سعی میکردند پول دربیاورند. صحنههای تلخ و تأسفآمیزی بود. احوالات درونی من به شدت بههم ریخت و فقط به این فکر میکردم که چرا این بچهها الان نباید در خانه و مدرسه، کنار خانوادهشان و پای تماشای برنامه کودک باشند؟ همین فکرها و تصویرها باعث شد تا زمان رسیدن به خانه بغض بدی داشته باشم. برآیند آن تصویرها و آن اتفاقات آن روز باعث شد قطعه «بُغض» متولد شود.
جالب است بدانید با هزینه شخصی خودم پنجهزار سیدی از این قطعه را تولید کردم و در مراکز خیریه به معرض فروش و عرضه قرار دادم تا افرادی که توانایی کمک به این قبیل کودکان را دارند، بیشتر و بیشتر در جریان این موضوعات قرار بگیرند. بعدها مسئولین همان موسسه خیریه به من گفتند که افراد زیادی که بعضاً چهرههای سرشناسی هم بودند، بهخاطر آن قطعه به ما مراجعه کردند و کمکهای مالی خوبی در حمایت از این کودکان در اختیار ما قرار دادند. آن موضوع برای من خیلی ارزش داشت و باعث شد به این نتیجه برسم که کاری که واقعاً دلی باشد، مورد توجه قرار میگیرد.
* تو چه زمانی که در ایران بودی و چه زمانی که از ایران خارج شدی، با چهرههای مختلفی همکاری کردی و آثار دوصدایی تو همیشه منتشر میشد. همکاریهایی که برخی از آنها خیلی مورد توجه قرار گرفت. ولی مدتی است که از این همکاریهای دونفره خبری نیست. قرار است استقلال کاریات بیشتر باشد؟
اتفاقاً برای اولینبار است که از این سوپرایز ویژه در این گفتگو پردهبرداری و اعلام میکنم که چند قطعه دوصدایی با دوست خوبم «سامی بیگی» خواندهام که به زودی منتشر میشود. قطعاتی که قطعاً سر و صدای زیادی را در پی خواهند داشت. هرچند در گذشته و حال هم در کنار قطعات دوصدایی، همیشه استقلال کاریام همانطور که شما گفتید، سر جای خودش بوده و این دو موضوع در کنار هم و در واقع مکمل هم بودهاند. به هر حال من خط فکری خودم را دارم و همیشه مستقل بودن فعالیتهایم نیز برایم اهمیت دارند. ولی زمانی که احساس کنم یک همکاری جالب میشود، حتماً آن را در کنار فعالیتهای مستقلام انجام میدهم.
* صحبتها و حاشیههای تولید و انتشار قطعه «گل ناز» با صدای تو و «فریدون آسرایی» هم در سالهای گذشته بسیار خبرساز شد. این موضوع واقعاً چه ماجرایی داشت که تا این حد سر و صدا کرد؟
آن قطعه یکی از کارهای مورد علاقه من بود. شعرش هم در بخش پاپ و هم در بخش رپ جوری بود که هم میشد آن را به عشق به خدا ربط داد و هم عشقهای زمینی. این همکاری خیلی به دلم نشست. اتفاقات و بازار تأیید و تکذیبها پس از انتشار آن قطعه به هر حال طبیعی بود. من آن زمان یک خواننده غیرمجاز بودم و آقای آسرایی در مارکت مجاز فعالیت میکردند. همین اتفاق باعث شده بود که ظاهراً از ایشان خواسته شده بود ماجرای این همکاری را تکذیب کنند که البته من هم اصلاً ناراحت نشدم و سعی کردم اوضاع را مدیریت کنم که باعث هیچ اتفاقی برای ایشان نشود.
* به روزی که برای اولین بار داشتی ایران را ترک میکردی برویم. در فردوگاه تهران هستی و قرار است برای اولین بار و البته برای همیشه از ایران خارج شوی و فعالیتهای موسیقاییات را در خارج از کشور دنبال کنی. درباره آن لحظه حرف بزن. چه فکرهایی در سرت داشتی؟ با چه کسانی درباره این تصمیمات مشورت کرده بودی و واقعاً آن روز دوست داشتی به چه اهدافی برسی که ایران را ترک کردی؟
سال 87 بود. فقط و فقط به پیشرفت و گسترش اهدافام فکر میکردم. تنها دغدغه ذهن من این بود که چطور بتوانم جغرافیای مخاطبانام را زیاد کنم و بتوانم آثارم را بهتر و بیشتر به گوش آنها برسانم. انگار در ابتدای جادهای ایستاده بودم و داشتم انتهای آن را نگاه میکردم. بههرحال انتخاب این مسیر بسیار پُرریسک و خطرناک بود ولی من انتخابم را کرده بودم و میخواستم در راهی قدم بگذارم که برایش متولد شده بودم. همین شد که با پشتکار به راهم ادامه دادم.
* اگر الان زمان به عقب برگردد و تو در همان روز باشی، آیا باز هم از ایران میروی؟ فکر میکنی به اهدافی که در ذهنات بوده، رسیدهای و چقدر از این تصمیمات راضی هستی؟
من هدفم مشخص بود واقعاً. هدفهای بزرگی در ذهن داشتم که باعث شد با قدرت روی تصمیمام بایستم و پیش بروم. از خانواده و بزرگترها هم نظر گرفته بودم و مشورتهای زیادی داشتم. ولی خودم تصمیم نهایی را گرفتم و باعث شد بتوانم راهم را انتخاب کنم. درباره بخش دیگر سوالت هم باید بگویم من الان از زندگی و آرامشی که دارم راضیام. احساس میکنم به خیلی چیزهایی که دوست داشتم به آنها برسم، رسیدهام. البته هرگز متوقف نمیشوم و حتماً برای هدفهای بزرگتر بیشتر تلاش خواهم کرد.
* شادمهر عقیلی هم مثل تو در اوج محبوبیتاش از ایران رفت و این اپیدمی کوچ هنرمندان در اوج محبوبیت از ایران، با رفتن تو و چند چهره دیگر بیشتر شد. واقعاً خارج از مرزهای ایران امکان موفقیت برای یک خواننده محبوب داخلی بیشتر است؟
امکانات سختافزاری و آزادی عمل و آرامش کاری در خارج از کشور فراهم است. تنها میماند رساندن آثارت به گوش مخاطب که در دوره جدید و با فراگیر شدن شبکههای مجازی و... این موضوع هم تا حد زیادی حل شده است. ولی قطعاً اگر شرایط مهیا شود که در ایران فعالیت کنم، حتماً انتخابم ایران است.
* واقعاً فکر نمیکنی اگر در ایران میماندی و در چارچوبهای کشور کار میکردی، میتوانستی آثارت را بیشتر و بیشتر به گوش مخاطب ایرانی برسانی؟
من با توجه به پشتکاری که داشتم، همیشه مطمئن بودم که در ایران هم میتوانستم موفق باشم. ولی چون این سبک سبکی جدید بود زیر ذرهبین قرار گرفت و حساسیتهای بیشتری روی آن اعمال شد که در آن زمان نمیتوانستم داخل ایران فعالیت کنم و از آنجایی که اهداف بزرگی داشتم که در تمام نقاط دنیا در کارم تجربه کسب کنم، تصمیم گرفتم که از ایران خارج شوم. وقتی قطعه «کلید» را خواندم، دوستانم میگفتند که بعد از انتشار این قطعه خیلیها مثل خودم کلید توی گردنشان در ایران میاندازند. من آن زمان متوجه شدم که مخاطب ایرانی اگر طرفدار تو باشد، به هر قیمتی هم که شده، آثارت را پیدا و تهیه میکند و به آن گوش میدهد و از آن تأثیرپذیری دارد. در نتیجه، مسئولیت من روز به روز سختتر شد و همیشه دوست داشتم تمام سعیام را برای رسیدن به تکامل داشته باشم که خدایی نکرده موج منفی برای مخاطبانم نداشته باشم.
* ولی خیلیها اعتقاد دارند که هنرمندان ایرانی فقط بهخاطر داشتن ویدئوکلیپ از ایران خارج میشوند تا کارهایشان بیشتر دیده شود.
ببین این یک ماجرا و اصل جهانی است. فقط بحث بین من و تو نیست و موزیکویدئو در همهجای دنیا حرف اول را در معرفی یک اثر موسیقی میزند. ما در ایران هنوز با اصول ابتدایی موسیقی و مثالهایی مثل ممنوعیت ویدئوکلیپ روبهرو هستیم. من نمیتوانستم در آن شرایط کار کنم و از همه مهمتر، کار هنری نیاز به آرامش دارد. من در اکثر ویدئوکلیپهایم همیشه به نوآوری و نبوغ، توجه ویژهای داشتهام. همیشه در هر یک از آثارم سعی کردهام با تیمهای حرفهای مختلف کار کنم و از هر تیم نکتههایی را آموختم. جالب است بدانید به شدت به موضوع ساخت ویدئوکلیپ هم علاقهمند شدهام و با تجربهای که به دست آورده بودم، چندین موزیکویدئوی خودم را هم کارگردانی کردهام. به هر حال هر خوانندهای علاوه بر داشتن یک صدا و شعر و موسیقی خوب، باید استایل و موزیکویدئوی قوی و خوشساخت هم داشته باشد. من سعی کردهام در ویدئوکلیپهایم سیر صعودی و کیفی را حفظ کنم و با توجه به استقبال از ویدئوها امروز احساس خوبی دارم.
* نکته دیگر در روند کاری تو خارج از کشور، همکاریهایت با بزرگان سبکهای مختلف ایرانی خارج از کشور مثل آرش بود که مثل خود تو در کار و سبکشان، حرفهای و در سطح بینالمللی مطرح هستند و باعث شد بیشتر و بیشتر نظرها را به خود جلب کنی. آیا این همکاریها و نشست و برخاستها روی تصمیمهای حرفهای تو هم تأثیر گذاشته؟
من الان 26 سالام است و از 14 سالگی کارم را شروع کردهام و هنوز هم در حال یادگیری هستم. هنوز اتفاقات بزرگی در راه است که نمیتوانم دربارهشان حرف بزنم ولی قطعاً انرژی و روحیه من هم بالاتر رفته و میتوانم بهتر و بیشتر کار کنم و سعی کنم کار خوب برای مخاطبینام تولید کنم.
* در سالهای گذشته، عده زیادی از خوانندههایی که از ایران رفتهاند، ادعا دارند که برخی مسئولین در پی بازگرداندنشان به ایران بودهاند. این ادعاها بعضاً تأیید یا تکذیب هم شد و در رسانهها بازتاب پیدا کرد. آیا درباره تو این موضوع بوده است؟ کسی به تو پیشنهاد بازگشت به ایران و فعالیت در کشور را داده؟
نه چنین درخواست یا موضوعی نبوده و اگر هم بوده باشد، راه ارتباطی و پل ارتباطی به من نشده. ولی قطعاً من هم امید دارم که اگر روزی برسد که امکان فعالیت آزاد در ایران برای همه فراهم شود، من هم مثل بقیه بتوانم به ایران برگردم و به اجرای برنامه در کشورم بپردازم و واضح بگویم: قلبم در ایران است.
* پس تو مثل آن خوانندههایی نیستی که میگویند: اگر اجازه کار هم داشته باشم، دوست ندارم به ایران برگردم؟
قلب من در کشورم جور دیگری میتپد. این را واگذار میکنم به خواست خدا و تقدیر که در این باره چه اقتضایی میکند. اگر شرایطش پیش بیاید، چرا که نه؟ اکثر طرفدارانم در ایران هستند و من برای مردم آن کشور میخوانم. پس طبیعی است که دوست داشته باشم در وطنم باشم.
* با مافیای موسیقی خارج از کشور چه میکنی؟ خیلیها اعتقاد دارند این مافیای موسیقی خارج از کشور، بسیار پیچیده و خطرناک است.
من دوستانی دارم که برخی وظایف را به عهده آنها گذاشتهام و آنها هستند که امور اجرایی من را مدیریت میکنند. من بیشتر وقتم را صرف کار روی آثارم میکنم، ولی افرادی باسابقه و قوی در امور بیزینس کنارم هستند که همین باعث میشود من دلمشغولیهای اینچنینی نداشته باشم. دوستان و اطرافیانم وظیفه این ماجراها را بر عهده دارند و همین باعث میشود من در کارم تمرکز بیشتری داشته باشم. من در این قبیل مواقع هرگز خودم مستقیماً با کسی وارد نمیشوم و مدیران رسانهای من در این اوقات وارد عمل میشوند.
* به این میگویند یک جواب باسیاست. تو با خانوادهات چند وقت یکبار ملاقات میکنی؟ این ملاقاتها چطور و کجا اتفاق میافتد و از روزی که از ایران خارج شدهای، آیا هرگز وارد کشور نشدهای؟
من از روزی که از ایران خارج شدم، دیگر به کشورم بازنگشتهام و خدا را شکر سه سالی هست که خانوادهام در لندن اقامت دارند. اتفاقاً امروز هم مادرم قورمهسبزی ویژهای پخته بود و جای شما خالی، حالمان را بعد از کار حسابی خوب کرد.
* خواندن اثری برای مولانا شاید عجیبترین اتفاقی بود که از «حسین تهی» این اواخر شاهد بودیم. ماجرای این اثر چه بود؟
ما و گروهمان هشتهزار کیلومتر را تا شهر قونیه رفتیم تا ویدئوی این اثر را در مقبره مولانا فیلمبرداری کنیم. به عشق این شاعر بزرگ و جهانی ایرانی. دوست داشتم نسل جدید هم این شاعر ایرانی را بهتر بشناسند. تنها هدفم همین بود. شروین عزیزم برای این کار خیلی زحمت کشید و آن بخش سنتی این اثر را خواند که باعث شد تلفیق جالبی اتفاق بیفتد. آهنگساز این قطعه هم «علی مجیک ام.جی» بود که واقعاً مبتکرانه آن را ساخت.
* در لندن یک روز معمولی «حسین تهی» چگونه میگذرد؟
معمولا یا در استودیو هستم یا وقتم را با خانواده و دوستانم میگذرانم. خیلی از اوقات هم در مسافرتم و برنامههای کاری و ساخت ویدئوکلیپهایم را پیگری میکنم.
* بخش آخر این گفتگو هم درباره همکاران و دوستان سابق تو در ایران است که میخواهم دربارهشان حتماً حرف بزنی. مثلاً اگر قرار باشد الان درباره «یاس» چند جمله به من بگویی، آن جملات چیست؟
قلباً دوستش دارم. یاسر در حیطه کاریاش همیشه موفق بوده و همیشه یک دوست و رفیق خوب است. کاراکتر دارد و از همه مهمتر، برای همه خوبی میخواهد و هیچ حسد و کینهای در دلش نیست. وقتی درباره تو نظر میدهد، با تمام وجود دوست دارد موفق شوی. این برای من حداقل ثابت شده.
* آرمین؟
همکلاسی قدیمی من که جنبه شوخی بالایی دارد. من خیلی اذیتاش میکردم و بعضی وقتها یاد آن روزها میافتم. ولی آرمین همیشه باجنبه بود و دوستداشتنی و سعی میکرد ناراحتام نکند. همیشه دوستش داشته و دارم. آخرین جملهام برای آرمین جمله غمانگیزی است: دلم خیلی برایش تنگ شده.
* اردلان طعمه؟
اردلان به همه احترام میگذارد. انسان فوقالعاده محترم و دوستداشتنیای است. او نمونه یک رفیق و هموطن تمامعیار برای من است.
* A.B.Z؟
یک هنرمند بالغ و متفکر و بااستعداد که همیشه آهنگسازی اکثر پروژههای من را بر عهده دارد و همیشه از همکاری با او لذت میبرم. مثل برادرم دوستش دارم و این حس را از او متقابلاً دریافت کردهام که مثل برادر کوچکتر من را دوست دارد و برای موفقیتم تلاش میکند.
* آخرین حرفهای تو در اولین گفتگوی رسمیات با یک رسانه رسمی داخلی چیست؟ حتماً دلت برای هوادارانت در ایران خیلی تنگ شده است.
تا زمانی که بتوانم، برای مخاطبان و هوادارانم میخوانم. گفتم که، قلبم در ایران و برای ایران میتپد. من از زندگیام راضیام و هر جای دنیا که باشم، تنها دغدغه من راضی بودن مخاطبانم یا همان «ارتش تهی» است. امیدوارم همیشه در بهترین حالت ممکن از زندگیشان لذت ببرند و به آرزوهایشان برسند. سپاس از شما که این فرصت را در اختیار من قرار دادید. ارادت.