جرقهی کار در حجرهی فیروزهتراشی شکل میگیرد. «حجت اشرفزاده» میخواهد روی یک اثر کار کند، با «علیرضا بدیع» دوست ترانهسرایش در حجرهی فیروزهتراشی مسأله را مطرح میکند و نخستین جرقهی کار زده میشود تا «ماه و ماهی» متولد شود.
به گزارش رادیوپدیده به نقل از موسیقی ما، اثری که با وجود آنکه هیچکدام از مؤلفههای آشنای قطعات تلفیقی و پاپ را ندارد، اما خیلی سریع در میان مردم فراگیر شد و از همین حالا میتوان آن را قطعهای دانست که بخش مهمی از خاطرهی شنیداری مردم را شکل داده است.
«اشرفزاده» این فرصت را داشت تا با اولین اثرش، به خوانندهای بدل شود که یکی از هیتترین قطعات این سالها را اجرا کرده است. این موفقیت البته شمشیری دولبه است که خود او هم متوجه این مسأله شده و به همین خاطر است که میگوید آثار بعدیاش را با وسواس بیشتری تولید میکند.
* در ابتدا لطفاً دربارهی تعویق کنسرت توضیح دهید.
جابهجایی چند کنسرت به دلیل همزمانی با جشنوارهی موسیقی فجر اتفاق افتاد. البته این تعویق به چند دلیل خوب است، چون ما فرصت بیشتری برای تمرین و تبلیغات داریم و برنامه ما همزمان با جشنواره هم نمیشود. اتفاق خوب در این میان، این است که کنسرت ما پیش از این قرار بود روز سهشنبه باشد و حالا به روز جمعه (دوم بهمنماه) موکول شده است. در این کنسرت قرار است بخشی از قطعات «ماه و ماهی» را اجرا کنیم، به اضافه تعدادی از کارهای جدید و همچنین چند قطعهی خراسانی.
* با گویش خراسانی؟
نه، گویش این قطعات فارسی هستند. در واقع ما در یک بخش از کنسرتمان «ماه و ماهی» را با کوارتت زهی و یک پیانو اجرا میکنیم. در بخش دیگر گروه و نوازندهها تغییر میکنند و ما موسیقی فیوژن اجرا میکنیم و سازهای تلفیقی مثل گیتار، درامز و بیس به آن اضافه میشود و در کنار عود و سهتار و کمانچه قرار میگیرند و حال و هوای متفاوتی خواهد داشت.
* در ابتدا قطعهی «ماه و ماهی» منتشر شد و بعد از مدتها آلبوم آن که البته همین مسأله فرصتی را ایجاد کرد تا این قطعه و به تبع آن، این آلبوم بیشتر شنیده شوند. آیا سیاستتان از اول همین بود؟
سیاست کاری خاصی پشت این مسأله نبود، جز اینکه حساسیتهای خود من برای کار بسیار بالا است و دلم میخواهد هر قطعهای به آن نقطه و جوششی که در نظر دارم، دست پیدا کند. برای این قطعات بسیار وقت گذاشته شده و سعی کردیم همهچیز به صورت مرتب و منظم رخ دهد. برای خلق این اثر تقریباً دو سال و نیم زمان گذاشتیم و ما این مدت را نیاز داشتیم برای اینکه هر قطعه به آن کیفیت مورد نظر ما برسد.
* و در همین فاصله «ماه و ماهی» بسیار شنیده شد.
بله. البته برگزاری کنسرت هم زمان زیادی از ما گرفت که دیگر از دست من یا هر هنرمند دیگری خارج است و پروسه اداری سخت و زمانگیری دارد. باید سالن خالی باشد یا عوامل کنار هم قرار گیرند و تمام اینها در زمانبندی شما تأثیرگذار است؛ اما شاید این تجربه برای اولین بار زمان بیشتری میخواست. خود من دوست داشتم تمام کارها خیلی سریعتر انجام شود؛ اما این مسائل در ایران طبیعی است و فکر میکنم تمام موزیسینها درگیر آن باشند.
* موفقیت «ماه و ماهی» شما را برای ادامهی کار نمیترساند؟
حتماً میترساند؛ چون توقعها از من بالا رفته و حساسیتهای خود من هم بیشتر شده است. من در این مدت چند قطعه را با وسواس زیادی ساختهام ولی وقتی به آن گوش میکنم، میبینم که باید از اول شروع کنم. چند قطعه را در نیمهی راه متوقف کردهام تا شاید به پختگی لازم برسد و بتواند شانه به شانهی «ماه و ماهی» شنیده شود. البته بهتر است اسم این را «نگرانی» بگذارم تا «ترس». به هر حال برای تمام خوانندهها و آهنگسازان این اتفاق میافتد.
* اما در اولین کار، قضیه کمی متفاوت است.
بله، شاید در این سالها ما تجربهای نداشتهایم که کسی در اولین اثرش بتواند به این موفقیت دست پیدا کند. البته ما از قبل برای انتشار این اثر تحقیقات میدانی بسیار زیادی انجام دادیم. من سالها روی این موضوع فکر کردم که چه کارهایی میتواند مورد استقبال قرار گیرد و یک اثر برای اینکه شنیده شود، چه اِلِمانهایی لازم دارد.
* خب این اِلمانها چیست؟
نمیتوانم بگویم، چون همه میفهمند! (خنده) اما چیزهای سختی نیست. ادبیات بهروز شده و دریچهی جدیدی در موسیقی، صدا و شعر نیاز است. اولین اتفاق در شعر میافتد. شعر این قطعه، ادبیات متفاوتی دارد و از یک دریچه به همهچیز نگاه میکند. در غزل امروز، تصویرسازی اهمیت بسیاری دارد. در این قطعه یکسری تصویر میبینید که دائماً گوشنوازی میکند و روایتگر برخی اتفاقات تصویری است. از سوی دیگر، روان بودن ملودیهای این اثر نقش بسیار مهمی در جذب مخاطب دارد. امروزه مردم از موسیقی پُرریتم و شلوغ و از سر و صدا خسته شدهاند و کمی سکوت و خلسه دوست دارند. برخلاف بسیاری، من اعتقاد دارم که مردم دوست دارند اثری را گوش دهند که در عین حال که میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، این توانایی را داشته باشد که آنها را به خلسه و تفکر وادارد و دنیا را از دریچهی دیگری به آنها نشان دهد. این قطعه هم در عین دور بودن از پیچیدگیهای مرسوم، این امکان را در اختیار آنها قرار داده است. البته فکر جمعی در این میان مؤثر است. من، ترانهسرا و آهنگسازان این اثر همگی در خلق این اثر نقش داشتهایم.
* با این وجود، به نظرتان کدام یک از این مؤلفهها (صدای شما به عنوان خواننده، ترانه و ملودی) تأثیر بیشتری در جذب مردم داشتهاند؟
بدونشک همهشان. یعنی وقتی یک کار موفق میشود که تمام این اِلمانها در کنار یکدیگر قرار گیرند و به خلق یک اثر کمک کنند.
* گویا شما به خنیاگری هم علاقه دارید.
من از کودکی خیام و عطار خواندهام. به خصوص عطار که شیدایی و حالِ آدمهایی که به مزار او میآمدند، از کودکی روی من تأثیرگذار بوده است. ما در موسیقی سعی کردیم همهچیز روان و زلال باشد و هیچ چیز اضافهای وجود نداشته باشد. در واقع، شنونده یک شعر خوب بدون اضافات و سر و صداها لمس کند.
* جالب است که شما از خراسان آمدهاید، از سرزمین عطار و فردوسی و غزل نو میخوانید. دلیل انتخاب این قالب برای اشعارتان چه بوده است؟
البته من نمیتوانم بگویم هرچه که بعد از انتشار اثر رخ داد را از قبل پیشبینی میکردیم. برای مثال خود من فکر میکردم در این آلبوم قطعهی «یاد یار» بیش از همه شنیده شود و مورد استقبال قرار گیرد...
* اما خودتان «ماه و ماهی» را به صورت ویدئو منتشر کردید.
ما «یاد یار» را هم بین یک سری از دوستان پخش کردیم؛ اما این قطعه به اندازهی «ماه و ماهی» دست به دست نشد. البته خود من این قطعه را از تمام قطعات این آلبوم و حتی «ماه و ماهی» هم بیشتر دوست دارم، ولی این انتخاب را ما نمیکنیم. مردم دوست دارند و خودشان تصمیم میگیرند چه قطعهای را برای عاشقیهایشان انتخاب کنند. اما اعتقاد دارم که غزل «ماه و ماهی» بیش از ترانهی «یاد یار» برای مردم لمسکردنی بود و راحتتر با آن ارتباط برقرار میکنند.
* این هم جالب است که بیشتر قطعاتی که به شکل فراگیر در دل مخاطبان نفوذ کرده، قطعاتی بودهاند که توسط شاعران معاصر سروده شدهاند؛ مثل «هوای گریه» یا «چرا رفتی؟» و...
بعد از دورهای که ادبیات در موسیقی ما مورد بیتوجهی قرار گرفته بود، این مسأله طبیعی است. ما در موسیقی پاپ، آثاری میشنیدیم که کاملاً منطبق با همان ادبیات موسیقی لسآنجلسی بود و در موسیقی سنتی هم که تنها غزلیات بزرگانی چون حافظ و مولانا و سعدی استفاده میشد. شعرهای امروزی یک تفاوت مهم با اشعار بزرگان ما دارد؛ از غزلسرایان بزرگ گرفته تا حتی ترانهسرایانی که در دهههای 30 و 40 فعالیت میکردند. مفهوم «فراق» هیچ زمان در ادبیات ایران، با بدخواهی همراه نبوده است. برای مثال میگوید: «آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست/ هر کجا هست خدایا به سلامت دارش» هر کس از این رفتن و نبودن و فراق گفته، عاشقانه گفته؛ حتی اگر معشوق بد کرده و تو را رها کرده باشد و همچنان آرزوی برگشتن او وجود داشته باشد. ولی در ادبیات سالهای گذشتهی ما –بهخصوص ترانه- بهطور رسمی معشوقی که شما در فراق او به سر میبرید، تبدیل به موجودی میشود که بهطور رسمی آرزوی مرگ او را میکنند. این یک فاجعهی بزرگ برای ادبیات ماست. ما هیچوقت به عاشقیهایمان به این شکل نگاه نکردهایم و بنابراین اگر خوانندهای به همان شکلهای پیشین به شعر اثرش نگاه کند، به نتیجهی روشنی دست پیدا میکند. شاید البته در ادبیات غرب، بتوان این رکگوییها و بدگوییها را مشاهده کرد؛ اما در ادبیات ما تعریفی از این بدگویی و فحاشی نیست. ما در تمام قطعات این اثرمان، یک یار گمشده داریم که با وجود آنکه نیست، شما تصویر نبودن او را در شکلهای مختلف میبینید. مثلاً نبودن معشوق در «پاییز» به تصویر کشیده شده یا حتی در یک قطعهی رزمی چون «شبی با بید میلرزم، شبی با باد میجنگم...» باز هم همان فراق با حالت حماسی بیان میشود. با فراق و اندوه با شکل دیگری مواجه میشوید و این بزرگترین رویکرد است و آقای «علیرضا بدیع» این نکته را در شعر گفتنش به خوبی فهمیده و آن را پیدا کرده است. چون شعر شاعران بزرگ را خیلی خوانده و آنها را به خوبی میشناسد و به همین خاطر، جای خالی معشوق را هم با کلمات عاشقانه بیان میکند.
* موسیقی تلفیقی هم البته در این میان مؤثر است.
البته من معتقدم که موسیقی ما اتفاقاً دارد به ایرانی بودن خود برمیگردد؛ اما نه به شکل گذشتهاش، کمی روانتر.
* یعنی کمی آسانتر.
نه نمیشود گفت آسانتر. ما به دنبال آسان کردن کار نبودهایم. اتفاقاً ما در موسیقیمان ترکیبی داریم که سختتر هم شده است. مثلاً شعر از «شب شده پر ستاره...» به «شبی با بید میرقصم» تبدیل شده است. خود من سالها در موسیقی خراسانی و همچنین آثار سمفونیک کار کردهام. در این سالها فکر کردم که تمام خوانندگان شبیه آقای شجریان میخوانند و به همین خاطر نیاز به یک صدای جدید احساس میشد.