قصه دوخطیشان را اگر قرار باشد مرور کنیم، این است: «برادر بزرگتر در خیابان گیتار زده و خوانده و به مرور کارش گرفته و طرفدار پیدا کرده است. برادر کوچکتر هم اضافه شده و چون یک فولکس واگن زردرنگ داشتهاند که همیشه با آن رفتوآمد میکردند، «زرد» تبدیل به المان و کاراکترشان شده و به مرور، نوع لباس پوشیدن و رنگ تبلیغاتیشان هم زردرنگ شده. گروه «زرد یواش» این روزها کارشان حسابی گل کرده و با چند گزارش شبکههای خارجی در موردشان، حالا شرایط به گونهای شده که آنها -به قول خودشان- در آستانه انفجار اولین آلبوم رسمی خیابانیشان هستند.»
به گزارش رادیوپدیده به نقل از موسیقی ما، پیام و پدرام ملکوتی از مدتها قبل در تهران و خیابانهای این کلان شهر ساز زدهاند. موسیقی را نوعی تفریح یا کار نمیدانند و همیشه با عشق از آن صحبت میکنند. «زرد یواش» حالا گروه محبوب بسیاری از جوانان تهران است و به قول جوانها «فاز غمگین» و «تریپ هنریشان» جوری سر و صدا کرده که دیگر نمیشود از کنارشان گذشت و هنرشان را دید و در اوج عجله، میخکوب نشد.
وقتی ذات هنر خیابانی، اعتراض و قد علم کردن در برابر اصول آکادمیک و کلاسیکاش باشد، حتماً حرفهای زیادی دارد و میشود جزئیات و حواشی جالبی را از حول و حوش آن بیرون کشید. هنرمند خیابانی برای خودش اصولی دارد و برای نزدیک شدن به آنها باید به اصولشان احترام گذاشت. یکی از اصول آنها هم گفتگو در کنار خیابان و همصحبت شدن در شرایطی بود که آنها خودشان را برای اجرایی خیریه و خیابانی آماده میکردند. این گفتگوی خیابانی با یک گروه «خیلی خیابانی»، ولی خوشقول و خوشصحبت و مودب را از دست ندهید.
* بازی از کی برای شما شروع شد؟
بازی؟!
* کار و ساز زدن در خیابان و معروفیت...
پدرام: به سال 81 برمیگردد که برادرم پیام در خیابان گیتار میزد و به تنهایی آواز میخواند. آن موقع سازهای آکاردئون و سنتور و ضرب و تمپو را در خیابان میدیدی، ولی کسی در خیابان گیتار نمیزد. چند سال بعد من به برادرم ملحق شدم و ساز زدیم و چند نفری اضافه و کم شدیم و برای کارمان پلاکاردی زدیم. گفتیم برای گروهمان یک اسم تعیین کنیم. میخواستیم یک فولکس واگن زردرنگ که یواش راه میرفت را بخریم؛ اسم گروه از همین ایده متولد شد. با همین «زرد یواش» میخواستیم دور این شهر و کل ایران بچرخیم و ساز بزنیم و در مورد این کار، فرهنگسازی بکنیم و از آن هم پول در بیاوریم و معروف شویم. خیلی از هنرمندان خیابانی هستند که بدون هیچ هدف خاصی میآیند و ساز میزنند ولی ما میخواستیم یک پلاکارد بزنیم و یک برند داشته باشیم. آن فولکس زرد چون ماشین بسیار معیوب و قدیمیای بود، قرارداد فسخ شد و نتوانستیم زیاد آن را داشته باشیم ولی این عنوان برای ما از همان زمان ماند.
پیام: آن موقع فقط پیج فیسبوک بود و بعد اینستاگرام آمد و اینگونه کار ما شروع شد و به تدریج احساس کردیم همین ریزبینیها نتیجه داده. الان حدود 2-3 سال است که پلاکارد زدهایم. قبل از آن بدون اسم کار میکردیم و حدود 2-3 سال است که برای گروه اسم گذاشتهایم و همین شروع دورانی بود که خاطرات خوشی از آن داریم.
* بعد چه شد که کارتان گرفت و سر از شبکههای خبری خارجنشین در آوردید؟
پدرام: راستش را بخواهید، ما خودمان هم متوجه نشدیم که چهطور شد آن شبکهها تصمیم به پخش گزارشهایی از ما گرفتند. در شبکههای اجتماعی طرفدار پیدا کرده بودیم ولی فکرش را هم نمیکردیم که موضوع به یک باره تا این حد بزرگ شود.
پیام: قبل از پلاکارد زدن هم هرجایی ساز میزدیم، شلوغ میشد. چون با شور و حال زیادی ساز میزدیم و مثل بقیه فقط به فکر پول درآوردن نبودیم. ما از ساز زدن لذت میبردیم و با پرفورمنس و رقص پا و هیجان این کار را میکردیم. به خاطر همین همیشه جمعیت زیادی میآمد. بعد از آنکه پلاکارد زدیم، ما را به اسم «زرد یواش» شناختند و بعد از آن اتفاقات، دیگر به خودباوری رسیدیم و تلاشمان چندبرابر شد.
* بیشتر کجا ساز میزدید؟ منظورم این است که پاتوق مشخصی داشتید یا در جاهای مختلف ساز میزدید؟
پدرام: سمت غرب، پونک، پارک قیطریه، تهرانپارس، نارمک و جاهای دیگر ساز زدهایم. البته در کرمانشاه، همدان، اصفهان، یزد، رشت، رامسر، جواهرده، کرج، قزوین و مشهد هم برنامههای زیادی داشتیم و این روند به مرور بیشتر هم شده است.
* حتماً در موقعیت فعلی، شناخت و مطالعه درستی درباره هنر خیابانی و ماهیت بیواسطهاش داشتهاید؟
پدرام: اولاً اینکه موسیقی خیابانی تنها شغلی است که شما خدماتات را ارائه میدهی و برای آن مبلغی تعیین نمیکنی. در همهجای دنیا خدمات یا کالا یا سرویسی که ارائه میدهند، برای آن مبلغی تعیین میکنند و شما اول پول را پرداخت میکنید. ولی در موسیقی خیابانی اول خدمات ارائه میشود و هیچ توقعی ندارید که کسی پولی بدهد و چهقدر بدهد یا اینکه کسی بایستد و گوش بدهد و برود. شما محدودیتی در انتخاب آهنگ ندارید و هرکس هر آهنگی که دوست داشته باشد را اجرا میکند و مخاطب خودش تصمیم میگیرد که چهقدر پول بدهد و بایستد نگاه کند و آن گروه را برای پیگیری انتخاب کند یا نه. به خاطر همین است که خیلی پرطرفدار است و به مشتری و مخاطب اهمیت میدهد.
پیام: هدف ما از اجرای موسیقی این است که بتوانیم انرژی منتقل کنیم و در کنار آن فرهنگی بسازیم. در این راستا سعی بر ایجاد فرهنگ در ارتباط با اعتیاد، زباله، بانک سلولهای بنیادی، اینترنت و... داریم. زمانی که حتی یک نفر از خواب بیدار شود، ما رسالت خود را انجام دادهایم. گروه از صمیم قلب این کار را میکند. باعث افتخار است در ایستگاهی که ساز میزنیم، ایستگاه آرامش نام میگیرد. مردم با درگیریها و مشغلههای مختلف به تماشای برنامه ما میایستند و ذهن آنها آرام میشود. شاید تأثیر ما روی بزرگسالان کم باشد، اما این فرهنگسازیها روی کودکان تأثیر زیادی دارد.
* اگر بخواهم درباره گذشته شخصی شما و موضوعاتی که شاید برای خودتان زیاد خوشایند نباشد بپرسم، لحن این گپوگفت همینطور دوستانه باقی میماند؟
پیام: بله، چرا که نه؟ من با افتخار جواب شما را خواهم داد.
* شما درگیر اعتیاد سنگینی بودهاید و همین موسیقی توانسته شما را نجات دهد. این تجربه تلخ که به مرور به شیرینی تبدیل شده، قرار است به عنوان مفهوم کلی آثار شما آن هم در کف خیابان و بیواسطه به مخاطب خیابانی انتقال پیدا کند؟
پیام: من مدتی در مشهد کارتنخواب بودم. زمانی هم گیتار داشتم و ساز میزدم و در مسافرخانه اقامت میکردم. در هر صورت، دلم برای ساز نواختن با برادرم تنگ شده بود. موسیقی خیلی در این راه به من کمک کرد. یکی از بزرگترین دلایل پاکی من پدرام بود که شخصیت بسیار ارزشمندی در زندگیام است. تصمیم داریم کمپ ترک اعتیادی تأسیس کنیم که در آن موسیقی زنده تدریس میشود. از نظر من، این یک کار بزرگ است که نیاز به حمایت مردم و دیگر هنرمندان دارد. نزدیک به انتشار آلبوم هستیم. به لطف خدا کارهای ما ضبط شدهاند و شعرها مجوز گرفتهاند و در ارشاد هستند. هدف ما این است به جایگاهی برسیم که هم صدایمان بیشتر شنیده شود و هم درآمد کسب کنیم و این درآمد را صرف کارهای خیر بکنیم.
* یکی از فاکتورهای رسمی شدن یک گروه خیابانی و فعالیت در چارچوبهای فرهنگی، میتواند به این موضوع ختم شود که هویت خیابانی و سرکش شما بایستی مهار شود. این موضوع به ریزش مخاطبان شما نمیانجامد؟
پدرام: وقتی ما از عرصه خیابان وارد استیج میشویم، به همان اندازه که ممکن است طرفدارانمان ریزش پیدا کنند، به همان اندازه هم ممکن است مخاطب جدیدی جذب کنیم. مثل خیلی از خوانندههایی که در عرصه حرفهای و استیج هستند و هیچکدام خیابانی نبودهاند ولی برای خودشان طرفدار دارند. ما یک بخشی طرفدار در خیابان داریم و یک بخشی وقتی آلبوم بیرون بیاید، نسبت به آن آلبوم طرفدار جذب میکنیم. یعنی شاید مخاطب، اجرای خیابانی ما را ندیده باشد و با گوش دادن آلبوم از آن خوشاش بیاید و کار ما را پیگیری کند. به هر حال در هر شرایطی همه فکر و ذکر ما گسترش جغرافیای شنوندگان آثارمان است که برایش انرژی زیادی صرف کردهایم.
* خودتان کدام کاراکتر را بیشتر دوست دارید؟ کاراکتر یک هنرمند خیابانی با آثاری جسور و مهارنشدنی یا گروهی که خیلی شیک باید روی صحنه آثارش را بخواند؟
پدرام: صددرصد ما به خیابانی بودنمان افتخار میکنیم و از آن خوشحالایم. چون معتقدیم ما میتوانیم هم در خیابان و هم روی استیج ساز بزنیم. این را بدون جوگیری و اغراق به شما میگویم که اگر کنسرت خیابانی بگذاریم، تهران قفل میشود! از سوی دیگر اعتقاد دارم هرکس در شرایط خیابان ساز بزند و بخواند، در هر جایی میتواند برنامه اجرا کند. چون در خیابان چند عامل وجود دارد که حواس شما را پرت میکند؛ مثل رفتوآمد مردم، موتوری که رد میشود و بوق میزند و... باید حواسمان باشد که تجمع زیاد نشود و این قبیل موارد. در واقع، باید به هزار چیز حواسمان باشد. ولی در استیج همهچیز خوب و ساکت و اجرا کردن راحتتر است. بسیاری از خوانندههایی که روی استیج میخوانند، شاید نتوانند در خیابان ساز بزنند ولی ما میتوانیم. چون تجربههایی به مراتب سختتر و پردردسرتر را تجربه کردهایم.
* از آلبوم چه خبر؟ صحبت پایانی را درباره آلبوم و روند آغاز فعالیتهای رسمیتان بگویید.
پیام: آلبوم را تا حدی پیش بردیم و سپس تصمیم گرفتیم در آن تغییرات کلی ایجاد کنیم. 11 قطعه برای آلبوم تولید کردهایم ولی دیدیم آن اتفاق و ضربه بزرگی که میخواهیم، در آن نیست. بنابراین یکسری از آهنگها را حذف کردیم و یکسری دیگر اضافه کردیم. تنظیمها و میکس آهنگها را تغییر دادیم و میخواهیم یک اتفاق بزرگ برای آن بیفتد. به همین خاطر الان نمیتوانیم تاریخ و زمانی برای انتشار آن بگوییم ولی در صدد انتشار اثری هستیم که بتوانیم آن هویت و مفهوم هنر خیابانی را به مخاطب انتقال بدهیم.