امین عجمی سرپرست گروه عجم درمصاحبه اختصاصی خود با رادیوپدیده از به وجود آمدن این گروه و نحوه کار عجم گفت.
بگذار با این سوال شروع کنم، چه شد که عجم به وجود آمد؟
برحسب آشنایی های دوران دانشگاه بیشتر یک گروه رفاقتی بود، من بعضی از بچه هارو از یک پروژه ای به نام پروژه ردیف میشناسم که یک گروه سنتی بود که در لندن شکل گرفته بود، مثلا آرش فریضی رو برای اولین بار آنجا دیدم که الان خواننده بخش سنتی هست. در این میان در دانشگاه یک فضا موسیقایی پیش می آمد که می گفتند موسیقی خاورمیانه ای ما هم می رفتیم تازه من چند مدتی بود سازعود میزدم برایم جالب بود ببینم چه کسانی به این محافل می آیند و کم کم گروه موسیقی سیمرغ شکل گرفت .با انان همکاری داشتم. یک مقداری کار خاص داشتم یک سری آهنگ بود که خودم تنظیم کرده بودم توی سیمرغ ما شاید کارهای قدیمی دیگران را اجرا می کردیم، مثل بته چین وترانه هایی که باانها آشنا هستند.
من چون از 6سالگی انگلستان بودم به لحاظ پیشینه موسیقی که داشتم با موسیقی غربی بزرگ شده بودم و یک کم گرایشی داشتم به موسیقی اوریجینال، یعنی موسیقی که بازخوانی چیزی نباشد. به این فکر کردم این مطلب هایی که دوست دارم مطرح شود یا نوع اجرا بعضی از بچه ها و سلیقه شان در گروه سیمرغ هم خوانی نداشته و با این ایده جور نباشند و یک پروژه ای شکل دادم . به نام «عجم» که خیلی از بچه هایی که توی سیمرغ بودند تمایل داشتند هم در سیمرغ باشند هم در عجم، به تدریج فعالیت سیمرغ کمتر شد ولی عجم به صورت یک پروژه بتدریج شکل گرفت. یعنی بنا بر آهنگی که می خواستیم منتشر کنیم بعضی وقتها یک خواننده یا نوازنده مهمان به جمعمان اضافه میشد، مثلا میخواستیم تنبور کرمانشاهی باشد پس یکی می آمد تخصصی تر برایمان میزد. در لندن بدلیل محدودیت کسانی که در حوزه موسیقی ایرانی کار بکنند سعی میکردیم شخصی که آن قابلیت را دارد وارد گروه عجم کنیم، کم کم شد خانواده عجم بزرگ شد و خیلی ها شاید یک آهنگ با ما کار کردند ولی جزء عجم می شدند.
استفاده سازهای اصیل در آثارتان خیلی به چشم می آید برای این سازها از کسی استفاده کردید یا راهنمایی گرفتید؟
بعضی از بچه ها یک قابلیت های ذاتی داشتند که اگر من میدیدم شخصا تحقیق میکردم درمورد موسیقی کرمانشاه یا مازندران یا هرجای دیگر، کارهای پژوهشی را از ایران تهیه می کردم و در فلان قطعه میگفتم دوست دارم این کلمه به زبان خاصی خوانده شود و به کمک دوستان مینشستیم و درش می اوردیم یعنی هیچکس انقدر حرفه ای نبود همه باهم یادمیگرفتیم که چطور قطعات را بهتر ارائه دهیم و آن جوهره اصلیش را بگیریم تا بتوانیم حسی که واقعا آن خواننده از آن منطقه است و اصلا موسیقی را آنجا ساختیم القا شود.
دانش آموخته ی موسیقی هستید؟
نه من دانش آموخته عمران راه و ساختمان خواندم
در زمینه دستگاه ها و آواز اصیل ایرانی آموزشی دیده اید؟
دستگاه را که از روی علاقه و تحقیقات شخصی بوده، مثلا کلاس ردیف که رفتیم من از پیش آگاهی داشتم راجع به فرم های دستگاه ها و بیشتر راجع به چگونگی ارائه دادن ردیف کار کردیم آن هم متاسفانه خیلی محدود بود چون لندن خیلی شهر بزرگی است واگر ما میخواستیم یک شنبه کلاس ردیف آقای بهرامی برویم وقت خیلی زیادی صرف می شد که خیلی سخت بود ولی آن رسمی ترین فرم موسیقی بود که من کار کردم. ما بقی همه تحقیقات شخصی خودم بوده است، همچنین تشکر می کنم از پسر خاله ام حمزه یگانه که الان تو گروه داماهی است. تابستان که می آمدم ایران به لحاظ علاقه ای که به موسیقی داشتم می نشستیم با هم ساز میزدیم و من از او می پرسیدم این آکورد چطوری حل می شود ویا بخواهیم مدلاسیون کنیم توی کدام فاصله باید مدلاسیون کنیم، راهنمایی هایی به من کرد که خیلی روی درک من از تئوری موسیقی اثر گذاشت.
اگر بخواهید گروهتان را در ایران معرفی کنید سنتی معرفی میکنید یا تلفیقی؟
عبارتی که توی فستیوال های بین المللی استفاده کردیم «روتزمیوزیک» یک نوع موسیقی ریشه دار یا بومی است که لزوما شما نمی توانید بگویید سنتی چون مال عصر خودش و امروزی و به هنگام است اما می شود گفت سنتی که یک بار علمی هم دارد ما سعی میکنیم از عناصر بومی و سنتی استفاده کنیم تا یک موسیقی امروزی ارائه بدهیم این عناصر بومی و ریشه ای در آلبوم اولتان«رقص مردانه» نسبت به ترک های جدیدتان خیلی کمتر است.
چون توی شکل گیری کارها دخیل بودم این را به صورت جرقه یا تحول آنی نمی بینم یعنی به تدریج بود، من در این سالها تحقیقاتی داشتم، یک بار برای موسیقیهای مربوط به عزاداری به کوهپایه البرز آمدم، خیلی جاها رفتم وتحقیق کردم وآن تحقیقات باعث میشد که آدم عناصر جالبی را کشف کند و بتواند در موسیقی خودش استفاده کند، چند سال بعد برای نوروز خوانی تمام این مسیرها را آمدم، نوروزخوانی های طبرستان تاثیر زیادی روی آدم میگذارد، هم نوازندگی بهتر میشود هم روز به روز از طریق شنیدن کارهای اصیلتر و پژوهش های بهتر انجام میشود. من هردفعه که می آمدم میرفتم موسسه ماهور یا حوزه هنری هرجایی که پژوهش تازه ای بود را می اوردم همه این تحقیقات باعث میشود لحن ایرانی و رگ و ریشه اش را بهتر ارائه بدهیم.
ترکی دارید به نام «بایرام مبارک» که به زبان آذری است، این مسیر را در اقوام دیگر هم استفاده میکنید؟
این کار را تا حالا در چند ترک ارائه دادیم یکی از معروفترین هایش آهنگ «خزان» بوده که کردی خوانده شده من نسبت به آن تعریفی که از شعر در اختیار ما قرار داده شد سعی کردیم یک شعر فارسی به روز بخوانیم که این ها باهم هم سو باشند. کار طیبه جانکه همخوان اصلی آن مازندرانی است و آخرش هم آوازی است که استاد ابوالحسن خوشرو می خوانندو امیدوارم بتوانیم ترجمه اش را در جایی ارائه بدهیم که مخاطب بتواند ببیند.ارتباط بین اشعار بومی و اشعاری که مابه آن اضافه کردیم چه ربطی بهم داشته اند.
برنامهای برای اجرای کنسرت دارید؟
اگر ظرفیتش باشد حتما.
حاضرید گل ایران را در برنامههای مرتبط با جام جهانی اجرا کنید؟
اگر قابل بدانند این جزو آرزوی های من است اصلا شکی نیست که این کار را با جان و دل انجام میدهم
اگر بخواهید برای کنسرتتان مهمان ویژه دعوت کنید چه کسانی را دعوت میکنید ؟
کسانی مثل هوشنگ جاوید، دکتر ساسان فاطمی، محمد رضا درویشی، جهانگیر نصری اشرفی، اگر این آقایان نبودند من به هیچ وجه دسترسی نداشتم به این موسیقی ها و عناصرموسیقی بومی و واقعا اگر دعوت مارا قبول میکردند که برای من مایه افتخار بود ولی من اینجور مخاطب را دوست داشتم یک بار حداقل در کار با اینکه موسیقی عموما برای مردم ساخته شده و کاربریش موسیقی مردمی است حس می کردم کسانی که مثل من باشند و علاقه به اینجور تحقیقات داشته باشندشاید امروزه یک گرایش خاص دارند من حیفم میآمد که دوباره تحقیق شود و آن تحقیق برود توی یک حیطه خاص، یعنی تنها جایی که میشود این را زنده نگه داشت به نظر من باید در اختیار عام قرار گیرداینکه مردمی باشد نه اینکه هنری باشد، خیلی دوست دارم نوازندههای درست حسابی افتخار بدهند آنجا باشند و شاید دوست داشته باشم اولین کنسرتمان را از جنوب تهران شروع کنیم مثلا فرهنگسرای بهمن به جای اینکه برج میلاد برگزار شود.
خیلی ها وقتی شروع میکنند به کار موسیقی چه سنتی چه پاپ چه راک، سعی میکنند لباس های مارک بپوشند ولی شما لباسهای سادهای مثل شلوار کردی و دستمال یزدی داشتید و...، این عناصر جزئی از مشخصه کارهای شماست؟ و در اجراها هم اینطور لباس پوشیدن از شما دیده میشود؟
صد در صد عناصری مثل دستمال یزدی و انگشتر عقیق و مولفههای این شکلی جز زمینه کاری ما هستند، خودم علاقه زیادی بهشان داشتم از بچگی، موضوع مهم این بود که مثلا چون من با موسیقی های انگلیسی بزرگ شدم فقط موسیقی صرف نبوده، میخواستند یک فرهنگ را ارائه بدهند و گاهی میدیدیم که بچههای انگلیسی دارند ادای سیاه پوستهای آمریکایی را درپوششان در می آورند که متاسفانه این را در ایرانیهای ساکن آنجا هم میدیدم مثلا میخواستند شلوار بگ و دستمال سر مثل آنها داشته باشند بعضی از این چیزها وقتی آنجا بزرگ میشوی خیلی برایت بیشتر توی چشم است که چقدر طرف دارد تقلید میکند و خیلی کسر شان ما بود این تقلید کردن، اینکه تابع فرهنگ دیگری باشیم وحالا شاید بعضی از این پوششها اینقدر در جامعه ایران رایج نباشد ولی وقتی که میخواستیم چهره ایرانی را در ویدیو و عکسها نشان بدهیم همیشه دوست داشتم همان قدر که موسیقی رگ و ریشه ایرانی دارد همان قدر طرز لباس پوشیدن و ارائه دادن موسیقی یعنی حرکت دست و اینجورچیزها هم شکل ایرانی داشته باشد نه تقلید از ویدیوهای دیگر.
در زغالچی یک نقدی که میشود این است که کل ویدیو حرف از زغالچی است اما قسمت آخرش یک متن میاید که مصرف مواد مخدر برای همه ضرر دارد حتی شما دوست عزیز ؟
من وقتی آنجا بزرگ میشدم البته شاید اینجا هم مصداق داشته باشد، شما شاید بروی فوتبال و بسکتبال بازی کنی، خیلی ورزشها برای سلامتی عالی هستند ولی آنجا میبینیم که در حاشیهاش فرهنگهای ناپسندی هست اما برعکس بروید جایی قلیان بکشید که برای سلامتی هم ضرر دارد اما آنجا بنشینید از معنویات صحبت کنید از فرهنگهای دیگر یادبگیرید، وقتی ما داستان زغالچی را میگوییم زغالچی واقعا یک شخصیت مهمی بود خیلی از قلیانیهای لندن، آن کسی که میآمد برای شما زغال میگذاشت که یک کام تازهای بگیری خیلی از آن درس میگرفتیم، بعضی وقتها میرفتیم با آن درد دل میکردیم برای مثال یکی از ذغالچی های آنجا از برادران کرد عراق بود کمی کردی به ما یاد داد، یا یکی که از اسکندریه مصر بود برای ما داستان میگفت، ذهن من خیلی باز میشد نسبت به وقتی که میرفتم فوتبال بازی میکردم مخصوصا ناحیه ما عموما نژاد پرست بودند و خیلی جاها حتی به ما فحش میدادند که برگرد کشور خودت و ازاینجور حرف ها، سلامتی جسمی داریم و سلامتی روحی، من توی این ماجرا سلامتی روحی میگرفتم و خیلی درسهای دیگر دریافت میکردم، زغالچی یک کاراکتری بود که شاید ما برای این آهنگ کمی پررنگش کردیم ولی واقعا برای یک قشری این خیلی ملموس است، شما نیاز دارید چند وقت یکبار فارق از خانواده یا دوستان دور و بر با کسی درد دل کنید کسی که درد جامعه را بداند، شغلی است که با مردم جامعه مدام سروکار دارد وشاید قبلا به آن اشاره نشده، ماهیت کار مردمی اینطوری است ما هم عذرخواهی کردیم اگر کسی فکر کرد که هدف ترویج قلیان کشیدن است شاید آن فرعیترین بحث آن ماجرا باشد، در یک مقطعی بعضی از بازیکنان فوتبال افشاگری میکردند که اینها رفتند قهوهخانه و قلیان کشیدند و عکسهایی که بود، شاید این کار برای تقبیح آنها بود و اینکه یک ورزش کار نباید این کار را بکند، نباید ریه سالمش را که در ورزش به دست آورده و این نفسی که باید داشته باشد را با آن پر کند و اینکه توی همان کار میبینید که بعضیها به جای کار اصلی خودشان، به کار دیگری مشغول هستند.
صحبت آخر؟
تشکر میکنم از تک تک رفقایی که چه در محافل عمومی ما را شناختند و چه هرجایی که نشستیم، واقعا به ما لطف داشتند، واقعا به من درس انسانیت دادند از برخورد خیلی صمیمیشان، اخوت را در اینجا آدم واقعا حس میکند، امیدوارم رفقایی که اهل موسیقی هستند و شاید این حیطه موسیقی برایشان جذاب است فعالیت بیشتر داشته باشند در حدی که عجم هم اصلا مطرح نباشد، اینقدر گروههای زیادی باشند که این نوع موسیقی را بهتر از ما ارائه دهند به امید روزی که من مخاطب بقیه باشم، عاشق اینم که موسیقی را گوش کنم، موسیقی خلیجی گوش میدهم میگویم چقدر خوب موسیقی خودشان را در موسیقی پاپ ارائه میدهند موسیقی ترکهای استانبول را میشنوم چقدر خوب از عناصر موسیقی خودشان در کار استفاده میکنند، ایرانی ها هم همین جور فقط بعضی وقتها یک نوع فاخر گرایی است که اجازه نمیدهد موسیقی جایگاه مردمی خودش را خوب پیداکند وهمین میشود که عناصر غیربومی موسیقی مردمی ما پررنگتر از عناصر بومی آن است، امیدوارم که بچههایی که استعداد های خوبی دارند، ازمن که هزاران برابر بهتر ساز میزنند بهتر آهنگ میخوانند دوست داریم کارهای آنان را بهتر بشنویم. دوست دارم از آقای دلیری تشکر کنم چون قبل از اینکه ما اقدام کنیم که رسما بیاییم ایران، با کسانی صحبتهایی شده بود ولی مهمترین چیزی که به ما این انگیزه را داد که این کار عملی شود بصیرت آقای دلیری بود وایشان غایت کار را از اول دیده بودند این خودش برای من خیلی ارزشمند بود.