متن ترانه حیرانی همایون شجریان (متن آهنگ) : حیرانی
سرگذشت منی، ای فسانه! که پریشانی و غمگساری قلب پُر گیر و دار منی تو که چنین ناشناسی و گمنام؟ یاد دارم شبی ماهتابی باد سردی دمید از بر کوه گفت با من که ای طفل محزون از چه از خانه خود جدایی؟ ای فسانه! تو آن باد سردی؟ ناشناسا! که هستی که هر جا با من بینوا بودهای تو ای فسانه! بگو، پاسخم ده! بس کن از پرسش ای سوخته دل باورم شد که از غصه مستی عاشقا! تو مرا میشناسی من یک آواره آسمانم وز زمان و زمین بازمانده هرچه هستم، برِ عاشقانم من وجودی کهن کار هستم خوانده بیکسان گرفتار عاشق - «تو یکی قصه ای؟» افسانه - «آری آری قصه عاشق بیقراری قصه عاشقی پُر ز بیمم زاده اضطراب جهانم».
| | |