متن ترانه پدر امید حجت (متن آهنگ) : پدر
EWERYDAY MY PAPA WOULD WORK TO TRY TO MAKE ENDS MEET TO SEE THAT WE WOULD EAT KEEP THOSE SHOES UPON MY FEET EWERY NIGHT MY PAPA WOULD TAKE ME AND TUCK ME IN MY BED KISS ME ON MY HEAD AFTER ALL THE PRAYERS WERE SAID
GROWING UP WITH THEM WAS EASY THE TIME HAD FLEW ON BY THE YEARS BEGAN TO FLY THEY AGED AND SO DID I AND I COULD TELL THAT MAMA SHE WASN'T WELL PAPA KNEW AND DEEP DOWN SO DID SHE SO DID SHE WHEN SHE DIED PAPA BROKE DOWN AND HE CRIED AND ALL HE SAID WAS, "GOD, WHY NOT TAKE ME!" EVERY NIGHT HE SAT THERE SLEEPING ON HIS ROCKING CHAIR HE NEWER WENT UPSTAIRS ALL BECAUSE SHE WASN'T THERE
THEN ONE DAY MY PAPA SAID, "SON, I'M PROUD THE WAY YOU'VE GROWN" MAKE IT ON YOUR OWN. I'LL BE O.K. ALONE"
EVERY TIME KISS MY CHILDREN PAPA'S WORDS RING TRUE YOUR CHILDREN LIVE THROUGH YOU THEY'LL GROW AND LEAVE YOU, TOO" I REMEMBER EWERY WORD MY PAPA USED TO SAY LIVE THEM EVERY DAY HE THOUGHT ME WELL THAT WAY
هر روز پدرم کار میکرد که کمک کند تا روزگار بگذرد (از لحاظ مالی چرخ زندگی بچرخد) که ببیند ما می خوریم که آن کفشها تو پای من هستند هر شب پدرم منو برداشته و در رختخوابم می گذاشت سرم را می بوسید پس از اینکه تمام دعاهایم گفته میشد (تمام میشد) بزرگ شدن با او آسان بود زمان فقط می گذشت (پرواز میکرد) سال ها شروع به پرواز کردند او مسن شد. من هم همینطور میتوانستم بگویم مامان حالشں خوب نبود پیلار میدانست و او (مامان) Ma15 واقف بود او (مامان) هم همینطور وقتی او ( مامان) مرد پدرم خرد شد و گریست تمام حرفی که او زد این بود "خدایا . چرا منو نبردی " هر شب او اونجا می نشست و روی صندلی راحتی تکان خور خودش می خوابید او هیچوقت طبقه بالا نرفت همه اش بخاطر اینکه او ( مامان ) اونجا نبود سپس یکروز پدرم گفت پسرم. من به نحوی که تو بزرگ شده ای افتخار می کنم برای خودت زندگی بساز اوه . من تنهایی مشکلی نخواهم داشت" هروقت من بچه هایم را می بوسم حرفهای پدرم یادم میاد "بچه هایت در کنارت زندگی خواهند کرد اون ها بزرگ شده و ترکت خواهند کرد " تمام کلماتی که پدرم می گفت را بیاد می آورم با آنها هر روز زندگی می کنم او آن راه را به من خوب یاد داد هر شب پدرم منو برداشته و در رختخوابم می گذاشت سرم را می بوسید پس از اینکه تمام دعاهایم گفته میشد (تمام میشد) هر شب پدرم منو برداشته و در رختخوابم می گذاشت سرم را می بوسد
| | |